دسترسی به محتوای اصلی
تاریخ تازه‌ها

نگاهی به گذشته و اکنون بلوچ‌ها

نتشر شده در:

تحلیل‌گران در توضیحِ ناآرامی‌های شهر سَراوان در هفتۀ گذشته به دو عاملِ اقتصادی و سیاسی اشاره می‌کنند: فقر و بیکاری مردم بلوچ و سیاستِ امنیتی رژیم در بلوچستان به ویژه در مناطق مرزی آن سرزمین. اما خود این دو عامل نتیجۀ سیاستِ تبعیض آمیزی است که جمهوری اسلامی از همان آغاز در بلوچستان و به طور کلی در مناطق سُنّی نشینِ کشور در پیش گرفت. بلوچ‌ها یکی از اقوام کهن ایرانی‌اند. زبان بلوچی پیوندهای نزدیکی هم با زبان پهلوی ساسانی و هم با زبان پهلوی پارتی یا اشکانی دارد. بعضی‌ از زبان‌شناسان حتی خاستگاه و سرچشمۀ این زبان را به پیش از زبان‌های پهلوی ساسانی و پارتی می‌رسانند و آثاری از زبان اوستایی را نیز در آن می‌بینند. حس ناسیونالیستی در میان بلوچ‌ها واقعیتی انکارناپذیر است. جمهوری اسلامی و دیگر دولت‌هایی که دارای اقلیت بلوچ‌اند نمی‌توانند این حس نیرومند را نادیده بگیرند و به خواسته‌های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی آنان بی‌اعتنا بمانند.

حس ناسیونالیستی در میان بلوچ‌ها واقعیتی انکارناپذیر است. جمهوری اسلامی و دیگر دولت‌هایی که دارای اقلیت بلوچ‌اند نمی‌توانند این حس نیرومند را نادیده بگیرند و به خواسته‌های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی آنان بی‌اعتنا بمانند.
حس ناسیونالیستی در میان بلوچ‌ها واقعیتی انکارناپذیر است. جمهوری اسلامی و دیگر دولت‌هایی که دارای اقلیت بلوچ‌اند نمی‌توانند این حس نیرومند را نادیده بگیرند و به خواسته‌های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی آنان بی‌اعتنا بمانند. AFP - BANARAS KHAN
تبلیغ بازرگانی

هفتۀ گذشته ناآرامی‌های شهر سَراوان در پی کشته شدنِ چند سوخت‌بر و زخمی شدن بعضی از آنان بر اثر تیراندازی مأمورانِ جمهوری اسلامیِ ایران بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی یافت، چنان که «سازمانِ دیدبان حقوق بشر» خواهانِ «تحقیق و تفحص بی‌طرفانه و شفاف» در این باره شد و وزارت امور خارجۀ آمریکا در حساب توئیتری خود به زبان فارسی از ایران خواست به تعهداتش در زمینۀ حقوق بشر و آزادی‌های اساسی از جمله آزادی بیان و تجمعات مسالمت آمیز وفادار باشد.

ناآرامی‌ها از آنجا آغاز شد که روز ۴ اسفند مامورانِ حکومتی به سوی بعضی از سوخت‌برانِ سراوان که معترضِ محدودیت‌های تازه بودند، شلیک کردند و تنی چند از آنان را کشته و زخمی کردند. روز ۵ اسفند گروهی از مردم شهر در اعتراض به کشته شدن سوخت‌بران به فرمانداری شهر حمله کردند و با مأمورانِ پلیس درگیر شدند. گزارش‌های غیردولتی شمار کشته شدگان را در حدود ده نفر و شمار زخمی شدگان را از پنج تا ده نفر اعلام کرده‌اند. اما مقام‌های جمهوری اسلامی از کشته شدن چهار نفر خبر داده‌اند که یکی از آنان سرباز ارتش است. به گفتۀ استاندار سیستان و بلوچستان، از سه سوخت‌برِ جان باخته دو تن در پاکستان و یک تن در ایران کشته شده‌اند. دربارۀ شمار کشته شدگان آمار دقیقی در دست نیست. بعضی از فعالان بلوچ از کشته شدنِ ده‌ها سوخت‌بر سخن می‌گویند.

تحلیل‌گران در توضیحِ این رویداد غم‌انگیز به دو عاملِ اقتصادی و سیاسی اشاره می‌کنند: فقر و بیکاری مردم بلوچ و سیاستِ امنیتی رژیم در بلوچستان به ویژه در مناطق مرزی آن سرزمین. اما خود این دو عامل نتیجۀ سیاستِ تبعیض آمیزی است که جمهوری اسلامی از همان آغاز در بلوچستان و به طور کلی در مناطق سُنّی نشینِ کشور در پیش گرفت. این سیاست تبعیض آمیز با اصل ۱۲ قانون اساسی جمهوری اسلامی جنبۀ قانونی یافت. در آن اصل آمده است: دين رسمیِ کشور اسلام و مذهب جعفری اثنی عشری است.

متن قانون اساسیِ جمهوری اسلامی پیش از آنکه در فروردین ۱۳۵۸ به رفراندوُم گذاشته شود، در ۲۵ شهریور ۱۳۵۸ در جلسه‌ای به ریاست آیت‌الله منتظری به تصویب «مجلس بررسانِ نهاییِ قانون اساسی» رسید. در آن جلسه نمایندگانِ اقلیتِ زرتشتی و اهل سُنّت خواستارِ حذف اصطلاحِ «دین رسمی» از قانون اساسی شدند و تأکید بر «مذهب شیعۀ اثنی عشری» را به عنوان دین رسمی و یک اصلِ قانونی، تبعیض در حق پیروان دیگر دین‌ها و مذاهب کشور شمردند. مولوی عبدالعزیز، نمایندۀ مردم بلوچستان و سیستان، خواهانِ بردباری و تسامح در تدوین قانون اساسی شد و اصطلاحِ «دین رسمی» را در اصل ۱۲ آن قانون نشانۀ نابرابریِ افراد جامعه در برابر قانون دانست.

ایرانیانِ سُنّی‌ مذهب بزرگ‌ترین اقلیت دینی کشورند و گفته می‌شود یک سوّم جمعیت ایران را تشکیل می‌دهند. بیشتر آنان در استان‌های مرزی زندگی‌می‌کنند. اما جمهوری اسلامی از آغاز بنیان‌گذاری‌اش تاکنون به بهانه‌های گوناگون و با جنگ و کشتار عرصه را بر آنان تنگ کرده است. این مسلمانان حتی یک مسجد در کلان‌شهرِ تهران ندارند. بیشتر سُنّی مذهبان احساس می‌کنند که حکومت مرکزی با آنان مانند مهاجران و افراد غیرایرانی رفتار می‌کند. آن دسته از استان‌های مرزی که در آن‌ها مسلمانان سُنّی مذهب زندگی می‌کنند، جزو محروم‌ترین و توسعه‌نیافته‌ترین استان‌های کشورند. جمهوری اسلامی گردهم‌آیی سُنّی مذهبان را حتی برای ادایِ تکالیفِ دینی‌شان برنمی‌تابد. برای مثال، سُنّی‌ها نمازِ جماعتِ عید فطر را زیر نظارت مأموران حکومتی برگزار می‌کنند. تاکنون کم نبوده‌اند کنشگران سُنی مذهبِ کُرد و بلوچ که با اتهام‌های سنگین اعدام یا به زندان‌هایِ درازمدت محکوم شده باشند.

اما مشکل ایرانیانِ سُنّی مذهب با جمهوری اسلامی تنها مشکل دینی نیست. اکثر بلوچ‌ها سُنّیِ حنفی‌اند، اما بعضی از طوایف بلوچ شیعه مذهب‌اند. با این حال، آنان نیز روی خوش به جمهوری اسلامی نشان نمی‌دهند. ناسازگاریِ جمهوری اسلامی با بعضی از قوم‌های ایرانی در استان‌های مرزی ایران افزون بر تبعیض دینی، علت‌های فرهنگی، زبانی و به طور کلی هویتی و، در نهایت، سیاسی دارد. بلوچ‌ها قوم کهنی هستند. سرزمین اصلی آنان میان کشورهای پاکستان، افغانستان و ایران تقسیم شده است. وسعت تقریبیِ آن را ۷۰۰ هزار مترمربع تخمین می‌زنند. البته گروه‌هایی از بلوچ‌ها به استان‌های شمال، مرکزی و جنوب ایران نیز کوچ کرده‌اند.

زبان بلوچی از نظر زبان‌شناسان شاخه‌ای از زبان‌های ایرانی است. گفته می‌شود این زبان پیوندهای نزدیکی هم با زبان پهلوی ساسانی دارد و هم با زبان پهلوی پارتی یا اشکانی. البته زبان بلوچی دو گویشِ اصلیِ غربی و شرقی و لهجه‌های فرعی گوناگون دارد. بعضی‌ها خاستگاه و سرچشمۀ این زبان را به پیش از زبان‌های پهلوی ساسانی و پارتی می‌رسانند و آثاری از زبان اوستایی را نیز در آن می‌بینند. اقلیت بسیار کوچکی از بلوچ‌ها هنوز زرتشتی‌اند.

مورخان سرآغاز تاریخ جدید بلوچستان را از اواسط قرن نوزدهم میلادی آغاز می‌کنند هنگامی که آن سرزمین به تصرف بریتانیایی‌ها درآمد. در نیمۀ دوم قرن نوزده دو قرارداد میان سران ایل‌های بلوچ و دولت بریتانیا بسته شد که به موجب آن‌ها ارتش بریتانیا توانست از خاک بلوچستان برای رسیدن به افغانستان عبور کند و بلوچستان نیز از استقلالی نسبی برخوردار شد. 

دربارۀ وضع سیاسیِ بلوچستان پیش از آن تاریخ روایت‌ها گوناگون‌اند. حقیقت این است که قاجارها تا سال‌ها پس از استوار کردن پایه‌های قدرت خود و یکپارچه کردن ایران نتوانستند قلمروشان را تا دورترین مرزهای شرقیِ ایران بگسترند. عمر پادشاهی آقامحمدخان کوتاه بود و با روی کار آمدنِ فتحعلی شاه جنگ‌های ایران و روس آغاز شد. درنتیجه، توجه پادشاهان آن دودمان بیشتر به سرزمین‌های شمال ایران معطوف شد. درگیری با عثمانی، شورش ترکمن‌ها و حملۀ حاکم بخارا به خراسان و شروع دور دوم جنگ‌های ایران و روس سبب شد که سرکردگان آن دودمان از سرزمین‌های شرقی و جنوب شرقیِ ایران غافل بمانند. نوشته‌اند حتی عباس میرزا هنگامی که در سال ۱۸۳۰ میلادی از یزد و کرمان بازدید کرد فرصت نیافت به بلوچستان نیز برود، زیرا هنگامی که در کرمان بود خبر شورش‌های خراسان را به او دادند و او ناگزیر شد برای فرونشاندن آن‌ها به خراسان بشتابد. 

فتحعلی شاه قصد داشت مرزهای جنوب شرقی ایران را به حد و حدودی که در زمان پادشاهان صفوی رسیده بود، بازگرداند. هنگامی که حاکم افغانستان با فرستادن نماینده‌ای به دربار قاجار درخواست واگذاری خراسان را کرد، فتحعلی شاه به او پاسخ داد که بهتر است از این خواب‌ها نبیند زیرا او می‌خواهد مرزهای ایران را به حدود مرزهای دورۀ صفوی بازگرداند. بنابراین، چنان نبود که پادشاهان قاجار از سرزمین‌های شرقی ایران چشم‌ پوشیده باشند. مسأله این بود که گرفتاری نیروهای ایران در شمال کشور آنان را از پرداختن به سرزمین‌های شرقی ایران بازمی‌داشت.

بریتانیایی‌ها از این وضع سود جستند و مأمورانی با لباس مبدل به بلوچستان فرستادند تا آن سرزمین را شناسایی کنند. از آن پس، کوشش‌های قاجاریه برای گسترش حاکمیت دولت ایران بر بلوچستان ناکام ماند. سرانجام در اواخر قرن نوزدهم بریتانیایی‌ها بلوچستان را با کشیدن دو مرز، یکی با ایران و دیگری با افغانستان به سه پاره تقسیم کردند. آن پاره که امروز در خاک پاکستان قرار دارد ضمیمۀ امپراتوری هند یا «راج بریتانیا» شد. با این حال، بریتانیایی‌ها با ایجاد یک واحد اداری به نام «آژانس بلوچستان» حساب جداگانه‌ای برای آن سرزمین باز کردند. با تشکیل جمهوری اسلامی پاکستان در ۱۹۴۷ آن پاره از بلوچستان که به راج بریتانیا ضمیمه شده بود جزو خاک کشور نوبنیاد پاکستان شد و امروز زیر نام «ایالت بلوچستان» بزرگ‌ترین ایالت آن کشور را تشکیل می‌دهد و مرکز آن کویته است. این ایالت 45 درصد خاک پاکستان را تشکیل می‌دهد.

با واگذاری بلوچستان به پاکستان آتش «ناسیونالیسم بلوچ» برافروخته شد و تاکنون نه تنها فروننشته بلکه روز به روز شعله ورتر شده است. پژوهشگران اروپایی مانند «ژُرژ لوُفِور» و «ژان میشل موُرِل» که دربارۀ اوضاع و احوال تاریخی، فرهنگی و سیاسی بلوچستان تحقیق کرده‌اند، معتقدند که جنبش استقلال طلبانۀ بلوچ‌ها از آغاز جنبشی سکولار و غیردینی بوده و نیروهای استقلال طلب بلوچ همواره بر غیردینی بودن ناسیونالیسم بلوچ تأکید کرده‌اند. این جریان نیرومند ناسیونالیستی سرچشمۀ احساس مشترک در میان بلوچ‌های سه کشور ایران و افغانستان و پاکستان است.

پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران، هنگامی که جمهوری اسلامی مذهب شیعه را به محور هویت ایرانی تبدیل کرد، گروه‌هایی از بلوچ‌های ایران که احساس می‌کردند رژیم آنان را با تبعیض دینی به شهروند درجه دو تبدیل کرده، در سال ۱۳۸۲ سازمانی به نام جُند‌الله به رهبری عبدالمجید ریگی برای دفاع از حقوق دینی و قومیِ بلوچ‌ها تشکیل دادند و به مبارزۀ مسلحانه با جمهوریِ اسلامی روی آوردند. با دستگیری و اعدام رهبر آن گروه در خرداد ۱۳۸۹ بساط جندالله برچیده شد. اما در سال ۱۳۹۱ صلاح‌الدین فاروقی، یکی از اعضای پیشینِ جندالله، گروه جیش‌العدل را با همان خط ‌‌مشی و روش‌های مبارزه بنیان گذاشت. این گروه سه شاخۀ نظامی دارد که از روش‌های مبارزۀ چریکی استفاده می‌کنند. 

حس ناسیونالیستی در میان بلوچ‌ها واقعیتی انکارناپذیر است. جمهوری اسلامی و دیگر دولت‌هایی که دارای اقلیت بلوچ‌اند نمی‌توانند این حس نیرومند را نادیده بگیرند و به خواسته‌های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی آنان بی‌اعتنا بمانند. نظام‌های سیاسی این کشورها چاره‌ای ندارند جز اینکه در مأنوسات ذهنی خود تجدید نظر کنند و برابری سیاسی شهروندانشان را نه تنها در قوانین‌شان بلکه در عمل نیز به رسمیت بشناسند، شهروندی را معادل یک‌دستی شهروندان ندانند و ویژگی‌های زبانی و فرهنگی مردم را محترم بشمارند.

دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید

اخبار جهان را با بارگیری اَپ ار.اف.ای دنبال کنید

بخش‌های دیگر را ببینید
این صفحه یافته نشد

صفحۀ مورد توجۀ شما یافته نشد.