جوایز اسکار "اکادمی" سینما در آمریکا که از سال ١٩٢٩ به بهترین های این هنر در این کشور داده می شود، امسال در هشتاد وهفتمین برگزاری خود، به سینمای مستقل جای ویژه ای داده بود. این رویکرد به ویژه در مورد چهارجایزه "اسکار" برای فیلم "مرد پرنده"، ساخته "الخاندروگونسالس اینیاریتو"، کارگردان مکزیکی صدق می کند، اما جوایز دیگر هم نشان میداد که حرفهایهای تعیین کننده اسکارها کماکان در حال دور شدن از سینمای هالیوودی و توجه به سینمای مستقل هستند.
باز هم به عنوان مثال، "مرد پرنده" ساخته الخاندروگونسالس اینیاریتو"، با 18میلیون دلار ساخته شد که در مقایسه با فیلمهائی چون "بین کهکشان" (کمپانی وارنر)، "نو قهرمانان" (کمپانی دیسنی)، "بازیهای وحشیانه" و شماری دیگر، با بودجههائی بین 100 تا 200 میلیون دلار، بسیار ناچیز است. این فیلم ها دست کم 200 میلیون دلار تنها در آمریکا در آمد داشته اند، در حالی که "مرد پرنده"، ٧٢ میلیون دلار در سراسر دنیا به دست آورده است.
تنها استثنا امسال فیلم "تک تیرانداز آمریکائی" ساخته "کلینت ایست وود" بود که محصول کمپانی "وارنر" است و با فیلم "مرد پرنده" برای ربودن اسکار بهترین فیلم، در مسابقه قرار داشت.
"مردپرنده" یا خاصیت شگفت انگیز نادانی و چهار جایزه اسکارش
جالب اینجاست که "مرد پرنده" با داستانش هم به گونهای با این تغییر جهت اسکارها همخوانی پیدا میکند. این فیلم بسیار خوش ساخت و با گویشی تازه، زندگی یک هنرپیشه بنام سینمای هالیوودی پر خرج و پر درآمد را به تصویر میکشد که همه دارائی مالی و احساسی خود را وقف تآتر می کند، هنری که بردش زیاد نیست، توقعات جماعت تآتررو و منتقدان از آن بالاست و چالش در آن زیاد است.
فیلم، ضرب آهنگ خود را با صدای سازی کوبهای می یابد که در بخشهای حساس فیلم اوج می گیرد و صدای درون شخصیت اصلی را همراهی می کند. صدای درون همچنین با استفاده از قدرت جابجائی اشیاء، توانائی شخصیت و از ورای او انسانها را در تأثیرگذاری بر محیط اطرافشان نشان می دهد.
حرکت دوربین، گذار آن از راهروهای تنگ یک تآتر کهنه در نیویورک که احساس فیلمبرداری از چشم و درون شخصیت را نیز می دهد، به این فیلم قدرتی ویژه می بخشد.
"مایکل کیتون"، در نقش هنرپیشهای که دوران جلایش گذشته و می خواهد تنها آرزویش را برآورده کند، می درخشد هنرپیشگان دیگر، "ادوارد نورتون"، "نائومی واتس" و "اما استون" نیز هر کدام در نقش های خود، هم دنیای شخصیت اصلی را کامل می کنند و هم افراطی و لوس بودن هنرپیشههای سینما را نشان می دهند . آنها در عین حال نماینده انسانهائی می شوند که درگیر دشواریهای درونی خود هستند و دیگران را نمی بینند.
"الخاندروگونسالس اینیاریتو"، با مهارتی که از او در به سر انجام رساندن چند داستان موازی در فیلمهای پیشینش از جمله "21 گرم" و "بابل" دیده بودیم، فیلم "مرد پرنده" را به پایان می برد و لحظه ای از بیننده فارغ نمیشود.
این فیلم که در فستیوال "ونیز" به نمایش در آمد، همچون "مرد پرنده" به سینما بال می دهد و بردن ٤جایزه اسکار، بهترین فیلم، بهترین سناریو، بهترین کارگردانی و بهترین عکسبرداری را به خوبی توجیه میکند.
گفتنی است که "الخاندروگونسالس اینیاریتو"، به هنگام دریافت جوایز اسکار بهترین فیلم و بهترین کارگردانی، گفت که فساد و مصونیت در کشورش به سطحی تحمل ناپذیر رسیده است؛ او افزود کشورش سزاوار دولت دیگری است.
رئیس جمهوری مکزیک "انریکه پنا نیه تو"، بدون درنگ پس از تبریک گفتن به او برای دریافت این جوایز، افزود که دولت وی در حال تلاش برای ایجاد شرایط بهتر در کشور است.
اما "اینیاریتو" بار دیگر در روز سه شنیه در گفتگو با یک رادیو، سخنان خود را تکرار کرد و گفت، نمیداند چه راه حلی وجود دارد؟ و نمی تواند چیزی هم پیشنهاد کند چون سیاستمدار نیست؛ اما این را می داند که شمار انبوهی از مکزیکی ها همین ناامیدی را در برابر این شرایط نگران کننده احساس می کنند.
او گفت ما همه بر این باوریم که یکبار برای همیشه باید این شرایط تغییر کنند، تا ما بتوانیم با اطمینان بیشتر در جامعه ای زندگی کنیم که در آن حقوق انسانی رعایت می شود.
گفتنی است که مکزیک هنوز زیر شوک ناپدید شدن ویا قتل احتمالی 43 دانشجو در استان "گره رو" بسر می برد. این ماجرا به شکلی بی پیشینه، پیوند میان مقامات سیاسی، نیروهای امنیتی و گروههای سازمان یافته اشرار را آشکار نمود.
جوایز دیگر
تنها فرانسویای که گلیم خود را به خوبی از جوایز اسکار بیرون آورد، "السکاندر دس پلا" آهنگساز فرانسوی بود که جایزه اسکار بهترین موسیقی فیلم را برای فیلم "گران بوداپست هتل" ساخته "وس آندرسن" ربود.
"الکساندر دس پلا" از آن آهنگسازانی است که موسیقی اش بسیار مورد توجه هالیوود است.
او از سال 2007 به این سو، ٨ بار نامزد جایره اسکار و از جمله برای فیلم "ملکه"، "نطق پادشاه" و یا "آرگو" شده بود.
او هفتمین فرانسوی است که پس از "موریس ژار" برای "لورنس عربی" در سال 1963 و "راه هند" در سال 1985، "میشل لوگران" برای "ماجرای توماس کراون" در سال 1969، "تابستان 42" در سال 1972 و "ینتل" در سال 1984، "فرانسیس له" برای "لاو استوری" درسال 1971، "ژرژ دل رو" برای "من ترا دوست دارم" در سال 1980، "گابریلا یارد" برای "بیمار انگلیسی" در سال 1997 و "لودوویک بورس" برای "آرتیست" درسال 2012، به یک جایزه اسکار برای موسیقی فیلم دست می یابد.
کار فرانسویان از این دید برای سینمای هالیوودی جالب است که به گفته اهالی فن، حساسیت بیشتری در آن دیده می شود. در حالی که موسیقی هالیوودی، شکل استاندارد شدهتری دارد.
البته این ویژگی تازه نیست و در موسیقی آهنگسازان خارجی چون "ماکس اشتینر" در سالهای 30 و 40 (کینگ کنگ و کازابلانکا) و "موریس ژار" دیده می شد که راه را برای آهنگسازان فرانسوی در سالهای 60 گشود.
این سنت در سالهای جاری بار دیگر جان گرفته، چون سینمای فرانسه به دلیل فیلم های "لوک بسون" (لوسی) و هنرپیشگانی چون "ماریون کوتیار" (برنده جایزه اسکار برای فیلم زندگی صورتی)، از تصویر ارزشمندتری برخوردار شده است.
ناگفته نماند که برای دستیابی به پیروزی، آهنگسازان فرانسوی بر این باورند که می بایست در آمریکا و به ویژه لسآنجلس زندگی کنند، در حالی که "ولادیمیر کوسما"، آهنگسازِ حدود 300 فیلم فرانسوی از جمله "دیوا" و یا "رابی ژاکوب"، میگوید: این آهنگسازان با خطر گم کردن هویت خود روبرو هستند. حال باید دید که آیا با جذب شدن در جامعه آمریکا خواهند توانست به طبیعت خود نزدیک بمانند؟
فیلم "گراند هتل بوداپست" ساخته "وس آندرسن" در مجموع 4 جایزه اسکار را از آن خود کرد و فیلم بسیار قوی "ویپ لش" ساخته "دامین شازل" یک کارگردانان جوان و پر استعداد آمریکائی که از پاره ای نظرها و از جمله دنیای بسته شخصیتها، به "مرد پرنده" شباهت پیدا می کرد 3 اسکار را ربود.
جولین مور" برای بازی در فیلم "آلیس ساکت" که پیرامون بیمار آلزیمر می گشت، جایزه بهترین هنرپیشه زن و "ادی رد مین" برای ایفای نقش "استفن هاوکینگ" اختر شناس مبتلا به بیماری "شارکو"، جایزه بهترین هنرپیشه مرد را گرفتند.
یکی از جوایز تحسین برانگیز داده شده، جایزه بهترین فیلم مستند به فیلم "سیتیزن فور" ساخته "لورا پوآتراس" بود که ماجرای "ادوارد اسنودن"، برملا کننده برنامه شنود دولت آمریکا را به تصویر می کشید.
در بیانیهای "ادوارد اسنودن" از این خانم کارگردان برای فیلم دلیرانه و هوشمندش بزرگداشت به عمل آورد و گفت: «هنگامی که شهروندان دست بهدست هم می دهند می توانند دنیا را عوض کنند».
فیلم "ایدا" ساخته "پاول پاولیکوفسکی" که جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی را ربود، بزرگترین پیروزی سینمای لهستان به شمار می آید، چرا که تا کنون 9 بار فیلم های این کشور نامزد این جایزه شده اما هیچ گاه به آن دست نیافته بودند.
این فیلم در هریک از کشورهای فرانسه و آمریکا نیم میلیون تماشاچی داشته است.
"ایدا" پیش تر هم در فستیوالهای "تورنتو"، "ریگا"، "لندن"، "مینسک" و "گیخون" جایزه ربود و سپس جایزه "بافتا" (برابر اسکار، در انگلستان) را از آن خود کرد.
گزینش این فیلم سراسر سیاه و سفید که محصول مشترک لهستان و دانمارک است و داستان دو زن را درسالهای 60، در لهستان کمونیست نشان می دهد، یکی از شواهد تغییر جهت اعضای هیأت های گزینش جوایز اسکار است.
در این فیلم، شخصیت اصلی فیلم "ایدا" که راهبه است درمی یابد که از یک خانواده یهودی می آید، سپس به هنگام سفر به سوی خانه پدری واجدادی که در آن روستائیان مسیحی جا گرفته اند، با عشق آشنا می شود...
ایدا"، در بیست و هفتمین مراسم جوایز سینمای اروپا در ماه دسامبر 2014 در "ریگا" پایتخت "لاتویا"، بهترین فیلم اروپائی سال شناخته شد.
"پاول پاولیکوفسکی" که جایزه بهترین کارگردان اروپائی و جایزه مردمی را نیز در مراسم جوایز سینمای اروپا ربود، به هنگام دریافت جایزهها گفت: «امسال سال پرباری برای لهستان است». و افزود که باورش نمی شود که مردم به این فیلم رأی داده باشند چون نه تنها سیاه وسفید بوده بلکه با یک دوربین ثابت فیلمبرداری شده است».
یکی از حواشی جوایز اسکار این بود که تصویر "فرانچسکو روزی" یکی از بزرگان سینمای ایتالیا که در ماه ژانویه درگذشت، در میان 129 شخصیت مهم درگذشته در سال پیش، از قلم افتاده بود.
از اینرو سایت اینترنیت تلویزیون "رای" زیر عنوان "نکته شرم آور اسکارها"، از خشم و احساس بیعدالتی که این فراموشکاری در ایتالیائیها به وجود آورده سخن گفت و هالیوودیها را شهرستانی (دهاتی) نامید.
"فرانچسکو روزی" کسی است که به شکلی شگفت انگیز جامعه ایتالیا را به تصویر کشیده و الهام بخش شماری از جمله "مارتین اسکورسیزه" بوده است. او در 92 سالگی درگذشت.
و سرانجام ترانه "گلوری" از فیلم "سلما"، جایزه اسکار بهترین ترانه فیلم را ربود. فیلمی که به راهپیمائی سیاهپوستان به تشویق "مارتین لوتر کینگ" در سال 1955، برای به دست آوردن حقوق مدنی در آمریکا، می پردازد. "کامان"، یکی از خوانندگان این ترانه که "رپ خوان" هست، از همه کسانی که در فرانسه و در "هنگ کنگ" برای هواداری از ازادی بیان راهپیمائی کردند، قدردانی کرد.
آقای "اسپاک" به ستاره ها پیوست
"لئونارد نیموی" که همه اورا به دلیل نقشش در سریال "پیشتازان فضائی" یا (استار ترک) به نام آقای "اسپاک" میشناسند، در تاریخ 27 فوریه سال 2015، در 83 سالگی در لسآنجلس در پی بیماری عفونت ریه مزمن درگذشت.
او در سال 1931 در بوستون آمریکا در خانواده ای یهودی مذهبی اوکرائینی به دنیا آمد. پدرش سلمانی و مادرش خانهدار بود. "لئونارد نیموی"، به دلیل علاقه به تآتر به یادگیری این هنر پرداخت و بعدها نیز پس از معروف شدن به دلیل بازی در سریالها تخیلی-فضائی، باز هم تآتری را در نیویورک سازمان داد و در آن نمایش های گوناگونی را به روی صحنه آورد. یکی از نمایش های او درباره "وان گوگ"، نقاش بنام بود که به خاطرش در فرانسه پژوهش و از اهالی فن کمک گرفته بود. او شعر هم می نوشت و عکاسی نیز می کرد.
مهم ترین پرژوه ای که "لئونارد نیموی" در آن شرکت کرد، سریال "پیشتازان فضائی" یا (استار ترک) بود که گرچه چندان به درازا نیانجامید اما او را با گوش های تیز وچهره ای نه چندان زمینی، معروف کرد. او که در فیلم ها و سریالهای زیادی نقشآفرینی کرده بود، در نقش "اسپاک"، مرد دورگه ای از ولکان و زمین، به سبب داشتن احساس وعواطف انسانی و نیز دوست داشتن زمینیها، جای خود را باز کرد و در سریال "مأموریت ناممکن" هم در کنار دیگر بازیگران نقش آفرینی کرد و چند بخش از این سریال را همراهی نمود.
در سال 2009، "جی آبرامز" فیلمی به نام "استار ترک" با شرکت "لئونارد نیموی" ساخت اما در این فیلم او از آینده بازگرداند و نقش آقای "اسپاک" را به هنرپیشه جوانی داد. این فیلم هوادارن خود را یافت و خوب فروش رفت.
لئونارد نیموی" همچنان در سریال “حاشیه" نقش دکتر "ویلیام بل" را ایفا کرد. "لئونارد نیموی" سرانجام برای آخرین بار در فیلم “سفرهای ستاره ای: به سوی تاریکی” با نقش "اسپاک" به دنیای سینما بدرود گفت.
"پریدن از ارتفاع کم"، تهیه شده توسط یک کارگردان دیگر
همانگونه که در خبرهای فستیوال برلن گفته شد، فیلم "پریدن از ارتفاع کم" ساخته "حامد رجبی"، محصول ایران و فرانسه، در بخش پانورامای این فستیوال شرکت داشت و جایزه داوران فیپرشی را ربود.
گفتگو با مجید برزگر
حضور "مجید برزگر"، کارگردان ایرانی که از او در گذشته فیلم بسیار خوب "پرویز" را دیده ایم، به عنوان تهیه کننده در برلن این امکان را داد که با وی گفتگوئی پیرامون کار تهیهکنندگی انجام بدهم.
در آغاز از او پرسیدم او که خود کارگردان است، بنا بر چه انگیزه ای فیلم یک کارگردان دیگر وبه ویژه فیلم "پریدن از ارتفاع کم" را تهیه کرده است ؟
گفتنی است که فیلم "پریدن از ارتفاع کم" با ظرافت درباره افسردگی، شوریدن و بیماریهای روانی سخن می گوید. گرچه فیلم در ایران ساخته شده اما چون بر یک معضل جهانی انگشت می گذارد، می تواند با هر مخاطبی رابطه بر قرار کند. گویش نوی فیلم که می توان آن را در جمع فیلم های آپارتمانی، یعنی فیلمهائی با بودجههای کم قرار داد، از آن فیلمی پرتنش میسازد.
چه کسی مالک کهن ترین بنای خشتی جهان است؟
تپه "ازبکی" واقع در استان البرز، تپه ای است که در آن آثاری مربوط به هزاره هفتم پیش از میلاد تا دوره مادها به دست آمده که از 6 هزار سال قدمت فرهنگی این محوطه سخن می گوید.
خبرگزاری "ایسنا"، در پی خبر یافتن از مالکیت این تپه بر آمده از ابوالفضل عبیدی، مدیرکل میراث فرهنگی استان البرز پرسیده است که مسئله حقوقی مالکیت این تپه و تجاوز به آن در چه مرحلهای قرار دارد؟ مدیرکل میراث فرهنگی استان البرز گفت: پیگیری مباحث حقوقی تپه "ازبکی" زمانبر است.
ابوالفضل عبیدی می گوید: در چند سال گذشته پیگیر مباحث حقوقی مربوط به مالکیت و تجاوز به عرصه این تپه تاریخی بودهایم، اما این پیگیریها هنوز به نتیجه نرسیده است
او به تصرفهائی در محوطه این تپه و آسیب هایی که به بدنه و اصالت تاریخی آن وارد شده اشاره داشته، می افزاید : «براساس قانون، مالکیت تپههای تاریخی، با جمهوری اسلامی ایران است و وظیفه حفاظت و نگهداری از آنها نیز به عهده میراث فرهنگی است، اما فردی که ملک و زمین خصوصی او داخل محوطه این تپه قرار دارد تاکنون برای تعیین تکلیف مالکیت آن همکاری نکرده است».
او در عین حال بر این تأکید می کند که «میراث فرهنگی و قانون، فردی که ملکش در این محوطه قرار گرفته را مالک این محوطه تاریخی نمیداند» و می افزاید، «اما متأسفانه فعلاً محوطه این تپه در اختیار اوست و به کسی اجازه ورود نمیدهد...
در طول 10 سال گذشته، این فرد اقدام به کاشت درخت در محوطه اطراف تپه "ازبکی" کرده که این اقدام تجاوز به عرصه این اثر تاریخی به شمار می آید».
این مقام، در عین حال به این اشاره دارد که پس از پیگیریها با دستور مقام قضایی، به تازگی حکم بریدن این درختان صادر شده است و میراث فرهنگی در حال حاضر پیگیر دو پرونده قضایی در رابطه با مالکیت و تجاوز به عرصه این تپه تاریخی است و مراحل حقوقی آن را با جدیت و تا رسیدن به نتیجه مطلوب دنبال میکند.
به گزارش ایسنا، کاوش در محوطه 9 هزار ساله "ازبکی" در بخش نظرآباد از سال 1377 زیر نظر یوسف مجیدزاده، باستان شناس آغاز شد و تاسال 1384 ادامه یافت. در شش فصل کاوش در این مجموعه باستانی که شامل 10 تپه است، آثاری مربوط به هزاره هفتم پیش از میلاد تا دوره مادها به دست آمد که بیانگر قدمت 6 هزار ساله این محوطه است. با توجه به پراکندگی تپههای کوتاه در اطراف تپه بلند "ازبکی" و به استناد یافتههای سفالی، میتوان گفت که وسعت محوطه ازبکی به حدود 100 هکتار می رسد.
همچنین یک تکه خشت دستساز با قدمت 9 هزارساله که یکی از قدیمترین خشتهای خاور نزدیک به شمار می آید، از "یانتپه" در محوطه تپه "ازبکی"، یافت شده است.
تندیس طلائی پر از راز "بودا"
یک تندیس طلائی بودا که از معبدی در چین ربوده شده در بازاری در هلندسر در آورد، راز غریبی را در درونش پنهان کرده بود و آن راز حضور یک راهب مومیائی شده نشسته، از بیش از 1000 سال در درونش بود.
پژوهشگران، این مومیائی را وقتی کشف کردند که خریدارِ تندیس، آن را برای مرمت به موزه "درنت" هلند آورد.
کمی پس از آن، دانشمندان و پژوهشگران یک "سی تی اسکن" (تصاویر سه بعدی عمیق به کمک اشعه ایکس) از آن گرفتند وسپس دریافتند که برخی از اعضای راهب وجود ندارند. در عین حال آن چیزی که آنان به عنوان بافت ریه تصور میکردند، چیزی جز تکههای کوچکی از کاغذ نبود که بر روی آن حرفهای چینی نوشته شده بود.
راهب بودائی که هویتش به کمک این نوشتهها روشن شد، "لیکوان" نام داشت و به روش "خودمومیائی سازی" بدنش را برای مرگ آماده ساخته بود. این روش یک روش بسیار کهن رایج در ژاپن، چین و تایلند در 1000 سال پیش بوده است. بدین معنا که شخص رژیمی خاص را دنبال می کرد که شامل خوردن تدریجی خوراک و چای سم دار می شد تا بعد کرم ها به بدن یورش نبرند. کمتر راهبی می توانست در این راه پیروز شود و آن کسانی که به پایان راه می رسیدند، از احترام ویژه ای برخوردار می شدند.
از این رو دانشمندان این گونه نتیجه گیری می کنند که پیکر مومیائی شده این راهب به مدت 200 سال برای ادای احترام در معبدی بودائی در چین قرار داده شده بود و سپس از قرن چهاردهم به بعد آن را تبدیل به یک تندیس زیبا کرده اند. حال مسئول موزه و همکارانش در انتظار نتایج آزامایش "دی ان ای" هستند تا بتوانند مکان زندگی این راهب را به شکلی دقیق در چین تعیین کنند.
این تندیس هم اکنون در موزه ملی بوداپست، پایتخت مجارستان، به تماشا گذاشته شده سپس در ماه مه به لوکزامبورگ فرستاده خواهد شد تا یک دوره سفر جهانی را آغاز کند.
مرجان ساتراپی و "صداها"یش
به مناسبت نزدیک شدن تاریخ اکران "صداها"، آخرین فیلم مرجان ساتراپی، نویسنده داستان مصور، نقاش و ازچندی پیش کارگردان، رادیوی مهم "فرانس انتر" که از او دعوت کرده در روز 9 مارس نقش سردبیر این رادیو را به عهده بگیرد، مسابقهای را هم به راه انداخته که در آن از علاقمندان می خواهد پوستری به ابتکار خود برای این فیلم بکشند.
برگزیدگان این تصاویر بر روی سایت و همه زیر مجموعههای دیجیتالی این رادیو و بعدها نیز در یک ویدئو منتشر خواهد شد.
داستان فیلم از این قرار است که یک جوان "شیزوفرن" (رایان رینولدز)، که پروسه درمان خود را با یک روانکاو زن طی میکند و کارمند یک کارخانه است عاشق زنی می شود. این عاشقی کار او را ساده نمی سازد و همه چیز به سرعت تغییر می کند و او که با سگ و گربه اش حرف می زند تبدیل به یک قاتل زنجیره ای می شود. موضوعی دردناک که با طنز بیان می شود.
"فرانس انتر" به کسانی که خواستار یک چت ویدئوئی در ساعت 11 روز 9 مارس با مرجان ساتراپی باشند، توصیه میکند که یک ایمیل به این رادیو ارسال کنند.
videofranceinter@gmail.com
گفتنی است که مرجان ساتراپی، پس از انیمیشن "پرسپولیس"، "خوراک مرغ و آلو" و "باند خوتا" به ساختن "صداها" میپردازد که در آن "رایان رینولدز" و "جما آرترتون" نقشآفرینی می کنند. "جما آرترتون"، پیش تر از جمله در فیلم "پرنس پارسه" بازی کرده بود.
دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید
آبونه شوید