کار هنرمندی که از چندی پیش در فرانسه جای ویژه ای در زمینه هنر "پرفورمانس" برای خود باز کرده و مجله ای که در ایران چاپ می شود و شماره دوم خود را به این هنر اختصاص داده، موضوعات برنامه رادیوئی راه ابریشم امشب را تشکیل می دهند.
افشین غفاریان از آن هنرمندان جوان و با استعدادی است که پس از رسیدن به فرانسه، توانست جای خود را در دنیای هنر "پرفورمانس" باز کند و تبدیل به چهره ای شناخته شده برای علاقمندان به این هنر شود.
"تنهائی پر هیاهو" نام آخرین "پرفورمانس" این هنرمند است که در ظاهر با کارهای پیش تر او که اجتماعی-سیاستی تر بودند فرق می کند، اما در نهایت یک معضل اجتماعی-سیاسی را به گونه ای تازه به چالش می کشد.
با ورود به سالن "پرفورمانس"، تماشاگر صحنه ای را می بیند که پر از گلولههای سفید است که می تواند آن را به برف یا ماسه تشبیه کند. یک دستگاهی هم در ته صحنه در وسط قرار داده شده که کم کم نقشش روشن می شود.
گفتگو با افشین غفاریان
سپس "پرفورمر" با یک کیسه ذرت وارد صحنه می شود و ما را با تنهائی شخصیت آشنا میکند. ما می فهمیم که او در یک زیر زمین زندگی می کند که پر است از موش. پیام روی تلفن که به فارسی است و موسیقی پایان آن عمق یا دلیل تنهائی این شخصیت که غریبه و مهاجر است را پر رنگ تر می کند. در این نمایش که برگرفته است از کتاب "بوهومیل هرابات"- نویسنده چک، افشین غفاریان بیش از رقص از پانتومیم استفاده می کند. دلیلش را جویا شدم:
www.reformances.com
چند روز پیش دو شماره از مجله ای به نام هنرو رسانه که توسط مرکز فرهنگی-هنری "چارسو" در تهران منتشر شده به دست من رسید که "محمد باقر ضیائی"- هنرمند نقاش، منتقد هنر، پرفورمر و کیوریتر، سر دبیر و مدیر مسئول آن است.
این مجلهها که با عکس های مناسب وکیفیت خوب کاغذ منتشر شده به شکل موضوعی چاپ می شوند. از این رو نخستین آنها به "هنر ورسانه" اختصاص داده شده بود و دومین، پیرامون هنر "پرفورمانس" می گردد که با گفتگوی پیش تر با افشین غفاریان همخوانی پیدا می کند.
گفتگو با محمد باقر ضیایی
این شماره با اشاره کوتاهی به تاریخچه "هنر پرفورمانس" آغاز می شود، و سپس به "دادائیسم" وهنر اجرا، سورئالیسم و تجربههای مدرسه "باوهاوس"، سالهای پس از جنگ، گروهها و نحوه اجرای آنها و شماری مطالب دیگر میپردازد.
از محمد باقر ضیائی خواستم همانگونه که در مجله آمده، با سخنانی پیرامون تاریخچه پرفورمانس، گفتگو را آغاز کند:
مهران تمدن جایزه بزرگ سینما "دو رئل" را ربود
جایزه بزرگ فستیوال سینما "دو رئل" که از روز 20 تا 30 مارس در مرکز "پمپیدو" در پاریس جریان داشت، به فیلم "ایرانی" ساخته "مهران تمدن" داده شد.
برای ساختن این فیلم، مهران تمدن که پیش تر "بسیجی" را با رابطه تنگاتنگ با آنها ساخته بود، پس از سه سال تلاش برای جلب موافقت روحانیون سرانجام به مدت دو روز با چهار روحانی زیر یک سقف زندگی می کند تا با آنها درمورد "لائیسیته"، حجاب و آواز خواندن زنان به بحث بپردازد.
نتیجه آن فیلمی شد آگاه کننده و پر از طنز که در عین حال طعم تلخ تغییر ناپذیری "دگماتیک"ها را هم در دهان باقی میگذارد؛ چرا که در حالی که اکثر مردم جهان در حال تلاش برای یافتن راه های پیشرفت در زمینه های علمی و اقتصادی (با همه افراط و تفریط های آن) هستند، در جامعه پر از پتانسیل ایران، زمان بسیاری صرف مسائلی می شود که نباید در کنار مسائلی حیاتی چون نفس کشیدن در هوائی سالم، فقر، ناهنجاریها، مواد مخدر، از میان رفتن محیط زیست و جانوران کمیاب، نبود دسترسی به آموزش برای شماری از کودکان و بسیاری از مسائل دیگر، حرف اول را بزنند.
تابلوهای "گوگن" و "بونار" در آشپزخانه یک کارگر اتومبیل سازی
دو تابلوی اثر "گوگن" و "بونار" به ارزش دهها میلیون یورو که در سال 1970 از یک خانواده ثروتمند لندنی ربوده شده و دیوار آشپزخانه یک کارگر شرکت اتومبیل سازی فیات را آزین کرده بودند، پس از 40 سال پیدا شدند.
تابلوی "میوه بر روی میز یا طبیعت همراه با سگ" که توسط "پل گوگن" در سال 1889 کشیده شده در قطع کوچک تری نسبت به اصل آن یعنی " 46.5 در 53 " پیدا شد چرا که دزدان آن را بریده بودند.
تابلوی دوم که "زن و دو مبل" نام دارد و اثر "پییر بونار" است تاریخی ندارد.
یافتن این دو تابلو که می بایست در صورت در خواست میراث داران صاحبان آنها به آنان باز گرداننده شود، خود جزو عجایب است و حکایت از کار پیگیر، بی سر و صدا، شگفت انگیز و پر از شکیبائی پلیس میراث فرهنگی ایتالیا دارد.
از آن شگفت انگیزتر، ماجرای خرید این دو تابلو توسط کارگر کارخانه است. داستان از این قرار است که این دو تابلو در ترن پاریس- تورینو، جا می مانند و کارمندان اداره راه آهن ایتالیا بدون این که از ارزش آنها آگاهی داشته باشند، تابلوها را در محل "اشیاء یافت شده" نگه می دارند. پس از مدتی چون کسی برای تقاضای آنها مراجعه نمی کند، تابلوها درسال 1975 در "تورینو" به حراج گذاشته می شوند و یک کارگر کارخانه فیات بسیار علاقمند به هنر آنها را به مبلغ ناچیز 45.000 لیر یا 23 یورو می خرد.
او درآغاز، تابلوها را در آشپزخانه خود در "تورینو" می آویزد و سپس پس از بازنشستگی، آنها را با خود به "سیسیل" میبرد تا این که پس از 40 سال مأموران سرنخ آن را می یابند.
حال چگونه پلیسها توانستند این سرنخ را پیدا کنند؟ آنهم ماجرای شگفت انگیز دیگری است.
داستان با عکسهائی آغاز می شود که در دست پلیسهای ایتالیاست زیرا آنها بزرگترین بانک اطلاعاتی آثار هنری ربوده شده را در اختیار دارند که 5.7 میلیون شیئی را دربر می گیرد؛ همچنین آنها از 45 سال پیش بهترین کارشناسان آثار هنری به شمار می آیند.
این پلیس ها در می یابند که تابلوهائی که آثار دو نقاش مهم فرانسوی هستند در میان اشیاء ربوده شده دیده نمی شوند. با این حال به تحقیقات خود ادامه می دهند و در کاتالوگ موزه ها و حراجها به دنبال ردپائی از آنها می گردند؛ آنها می بینند که تابلوی "گوگن" در یک کاتالوگ سال 1964 وجود داشته اما در کاتالوگ سال 2001 از آن خبری نیست.
سپس این پلیس ها به دو مطلب بر می خورند که یکی توسط روزنامه نیویورک تایمز در سال 1970 و دیگری توسط یک رورنامه سنگاپوری منتشر شده بود که در مورد دزدی این دو تابلو در لندن صحبت می کردند.
آنها به ماجرا پی بردند و سپس کارگر کارخانه فیات را یافتند و به کمک وکلا او را راضی کردند که تابلوها را پس بدهد.
به گفته رئیس پلیس بخش میراث فرهنگی، این پرونده هنوز بسته نشده بلکه اکنون می بایست مسیری را روشن کرد که این دو تابلو، از زمان دزدیده شدن تا رها شدن در ترن، پیمودهاند.
گفتنی است که در آمد به دست آمده از فروش غیرقانونی آثار هنری در دنیا، در رده چهارم پس از اسلحه، مواد مخدر و پول قرار می گیرد.
فروش بی نظیرانیمیشن "ملکه برف ها " یا "یخزده"
فیلم انیمیشن "ملکه برفها " یا "یخزده" پس از نمایش آن در ژاپن در روز 14 مارس رکورد فروش یک فیلم انیمیشن را در تاریخ این فیلم ها با در آمدی برابر 1.072 میلیارد دلار شکست.
رکورد پیشین، با 1.063 میلیارد دلار در سال 2010، متعلق به فیلم "توی استوری" بود.
این فیلم، در فرانسه بیش از 5 میلیون تماشاگر را از روز نمایشش- چهارم دسامبر 2013، به سینماها کشانده است.
در آمریکا اما این فیلم با در آمدی حدود 398 میلیون دلار در چهارمین رده پس از "توی استوری 3" (دیسنی و پیکسار)، "پادشاه شیر" (دیسنی در سال 1994) و "شرک" (دریم ورکس در سال 2001) قرار گرفته است.
فیلم انیمیشن "ملکه برف ها" یا "یخزده"، نه تنها جایزه اسکار بهترین فیلم انیمیشن بلکه جایزه اسکار بهترین ترانه فیلم را نیز امسال ربود. این ترانه در نسخه اوریژینال آن، "بگذار برود" نام داشت و توسط "آیدا منزل" اجرا گردید. ورژن فرانسه آن زیر عنوان "آزاد و رها" توسط "آنائیس دلوا" اجرا شده است. این ترانه بیش از 13میلیون بار بر روی یوتیوب دیده شده است.
حال باید گفت که گرچه شمار فیلم های انیمیشن روز به روز بیشتر می شود و همه استودیوهای بزرگ فیلم، "دریم ورک"، "یونیورسال"، "فوکس قرن 21" و "پارامونت" بخش فیلم های انیمیشن خود را دارا هستند، اما کمپانی "دیسنی" در صدر همه آنها قرار می گیرد.
پیروزی انیمیشن "ملکه برف ها " یا "یخزده" که برگرفته است از یکی از قصههای "آندرسن"، پیروزی انیمیشنهای "سفید برفی و هفت کوتوله" (1937)، "پینو کیو" (1940)، "سیندرلا" (1950)، "زیبای خفته" (1959) و "ماهی دریائی کوچک" (1990)، را به یاد می آورد.
در حالی که این فیلم بسیار از قصه "آندرسن" و آرزوی پرنسس شدن دختران کوچک دور شده، پس از یک ربع ساعت وارد سناریوئی منسجم و بدون افت می شود و بدون دور شدن از دنیای جادوئی دیسنی، پیامی فمینیستی پیدا می کند.
"نبراسکا"، فیلمی خوش ساخت و دلپذیر
"الکساندر پین"- کارگردان آمریکائی، که همواره با طنز خاص خود وتیزبینیاش توانسته فیلم های پرجذبهای چون "اشمیت" را بسازد، با "نبراسکا"- فیلمی سیاه و سفید، ماجرای پیر مردی را بیان می کند که سلامت ذهنی چندانی ندارد و با دریافت یکی از تبلیغات رایج که می گوید شما فلان مبلغ پول را برده اید، بدون این که واقعیت را بپذیرد که در کنارش نوشته شده «اگر نمره اش برنده شود»، علیرغم ضعف جسمانی پیاده به راه می افتد تا برود جایزه اش را بگیرد.
یکی از پسرانش ناچار می شود او را در این ماجرا همراهی کند و پیامدهای آن را هم در شهر زادگاهشان تحمل کند. این ماجرا طبیعتأ دامن مادر و بردار او را نیز می گیرد. مادری که اگر ایرانی بود همان "قمرخانم" معروف را به یاد می آورد.
الکساندر پین" که بار دیگر پس از "آقای اشمیت" و "میانبرها" به فیلمی میپردازد که جاده ها را می پیماید؛ می گوید: از فیلم برداری در ماشین بسیار بدش می آید. اما ظاهرأ این کشش به سوی "رود مووی" (یا فیلمی که بر جاده ها می گذرد)، در وی ناخود آگاه است. او می افزاید که "رود مووی" به سان زندگی انسانهاست. بدین معنا که انسانی یک سفر را بدون این که شناخت چندانی از مقصد و یا رخدادهای سفرش داشته باشد آغاز می کند. همه این رخدادها و مشکلات بر سر راه به او خرد می آموزند و به وی امکان میدهند که رشد کند و یا نکند.
"الکساندر پین" در مورد گزینش سیاه وسفید برای این فیلم می گوید: بدین دلیل که سیاه وسفید جهانی تر است . به هر رو در عکاسی سیاه و سفید از بین نرفته و باید به فیلم سازهای معاصر هم این امکان را داد که همانند دوران کلاسیک سینما، از این تکنیک استفاده کنند. او می افزاید که در مورد "نبراسکا"، این گزینه بسیار مناسب بود و حتا مادرش پس از دیدن فیلم گفته است که اگر این فیلم رنگی بود، احمقانه می شد.
در عین حال فیلم "نبراسکا" از کلیشههای رایج سینمای آمریکا که در آن همه به یکدیگر میگویند "آی لاو یو" دور میشود و روحیه اهالی نبراسکا، ایالتی که زادگاه سینماگر است را نشان میدهد که با کلام، محبت خود را نشان نمیدهند و تنها نگاه پدر به پسرش در اتومبیل است که این علاقمندی را می رساند.
"نبراسکا"، همچنین جهره دیگری از آمریکای ضربه خورده از بحران اقتصادی را نشان میدهد و گرچه هدف کارگردان نشان دادن چهرههای گوناگون فقر نیست و می خواهد روابط یک پدر و پسر، یک زوج و یک خانواده را به تصویر بکشد، با این حال این فقر در همه جای فیلم دیده می شود. شاید یکی از دلایل سیاه و سفید بودن فیلم در این است که کارگردان میخواسته فقیر شدن شهرهای کوچک و دنبال سراب ثروتمند شدن این فقیران را نشان دهد که به لاتاری و بخت آزمائی آویزان می شوند.
به هر رو فیلم "نبراسکا" گرچه سیاه و سفید است وبه گفته "الکساندر پین" هر کارگردانی حق دارد در طول زندگی هنری خود یک فیلم سیاه وسفید بسازد ولو این که از نظر اقتصادی، در آمد آن را به خطر بیاندازد، فیلمی است پر از طنز که بدون هیچ سکته ویا بلاتکلیفی پیش می رود و دیدنش لذت بخش است.
گفتنی است که "بروس درن"- بازیگر نقش پدر در این فیلم، جایزه بهترین هنرپیشه مرد را در فستیوال "کن" سال گذشته ربود.
فستیوال بین المللی" کارتون برای صلح"
طی روزهای 5 تا 6 آوریل، فردا شب، "کارتون برای صلح" که توسط "پلانتو"، کاریکاتوریست فرانسوی و به منظور کمک به کاریکاتوریستهای دنیای جراید در جهان به وجود آمده، برای دومین بار فستیوال "لرو، قلم آزاد" را با موضوع "سیاره زنان" در شهر "مون پولیه" برگزار می کند. در این طرح ها، خشونت علیه زنان، نابرابریها و در عینحال زنان بااستعداد، دلیر و دلربا دیده می شوند.
این فستیوال بدین منظور از 18 طراح کارتون از 10 کشور جهان دعوت کرده که درمیان آنان نام "فیروزه"- طراح ایرانی دیده میشود. او در روز یکشنبه از ساعت 3 تا 4 در جلسه بحث شرکت خواهد کرد. "فیروزه مظفری" در گذشته کاریکاتوریست شماری از روزنامهها در ایران، از جمله شرق و اعتماد بوده و در شماری از جشنواره ها نیز به عنوان داور شرکت کرده است.
"کارتون برای صلح"، همچنین به مناسبت نمایش فیلم "کارتونیست ، مبارزات راه دمکراسی" در روز 28 مه 2014، یک مسابقه بزرگ طراحی به راه انداخته تا کسانی که توانائی اش را دارند، قلم به دست بگیرند و طرحی از چیزی که آنها را برافروخته بکشند و برای آنها ارسال کنند.
آثار برندگان هر بخش یعنی شاگردان مدرسه راهنمائی، دبیرستانی، دانشجویان، بزرگسالان و حرفهایها در جراید به چاپ خواهد رسید و در محلههای پاریس نیز به تماشای عموم گذاشته خواهد شد.
تاریخ پایان شرکت در این مسابقه روز 18 مه است. علاقمندان می توانند از راه لینک زیر فرم شرکت را پر کنند :
http://www.caricaturistes-leconcours.com/participer
هر" (او)، یا وقتی که دنیای مجازی جای واقعیت را میگیرد
فیلم غریب "هر" (او)، ساخته "اسپایک جونز" که هم اکنون بر پرده سینماهاست چه با عنوان و چه با موضوعش غافلگیر می کند.
در این فیلم ما در آینده ای نه چندان دور قرار داریم و مردی به نام "تئودور توومبلی" را می بینیم که نقشش را "جوآکین فنیکس" ایفا می کند. او که شغلش نوشتن نامههای سفارشی برای افراد واقعی است، پس از شکست در رابطه عاشقانه و زناشوئی خود در تنهائی بسیار به سر می برد. در انیجاست که دنیای مجازی وارد میدان می شود و او نرم افزار بسیار نو و مدرنی را می خرد که "اینتراکتیو" است و شماری از سفارشات صاحب این نرم افزار را بر آورده می کند و به عبارتی نقش سکرتر او را ایفا می نماید. صدائی که او به عنوان مخاطب بر می گزیند، صدای یک زن است . او خود را "سامانتا" معرفی می کند. این صدا که صدای یک «هوش مجازی» است، دائم با او در تماس است و برنامه هایش را به یادش میآورد، بسیار سکسی است و کم کم جای بزرگی را در زندگی "تئودور توومبلی" می گیرد. صاحب این صدا کسی جز "اسکارلت جوهانسون"، هنرپیشه آمریکائی نیست که پذیرفته جسمش دیده نشود.
به هر رو "اسپایک جونز" که تخیل بسیار توانائی دارد و این را در فیلم "درپوست جان ملکویچ" هم نشان داده بود، در فیلم "هر" (او)، هم به کار می بندد و به بیننده در مورد دنیای مجازی هشدار می دهد؛ چرا که شخصیت فیلمش عاشق این صدا می شود و همه زندگی خود را پیرامون یک موجود غیرواقعی و رابطه ای منزوی سازمان می دهد.
نکته جالب دیگر، بازی "جوآکین فنیکس" است که در بیشتر اوقات در برابر دوربین تنهاست و همه حالات یک شخص تنهای عاشق و درمانده و گاه بامزه و پرابتکار را با مهارت بسیار و به شکلی بسیار طبیعی منتقل می کند. در پایان همه توهمها در هم میریزند و ...
اگر در فیلم "2001، اودیسه فضا"، "استانلی کوبریک" در سال 1968 یک «هوش مجازی» ویرانگر را به تصویر میکشید و سپس این ویرانگری هوش مجازی، در اکثر فیلمهای تلویزیونی و سینمائی اساس داستان را تشکیل میداد و خود را تحمیل می کرد.
"اسپایک جونز" بر عکس به دلایلی می پردازد که انسانها را به جای برقراری رابطه با انسانهای دیگر، به سوی دنیای مجازی می کشاند؛ از این رو این فیلم تبدیل به فیلمی موفق می شود چون بیننده به جائی که در آن یک فیلم تخیلی ببیند، وادار می شود به مسئله روابط انسانها و تنهائی فکر کند و دیگر این که نشان می دهد یک زن ایده آل از نظر یک مرد کیست؛ ایده آلی که تنها ماشین می تواند بیآفریند.
دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید
آبونه شوید