سال 1392 به پایان می رسد و در آستانه نوروز و سال نو، همچون سالهای دیگر، مروری بر سال گذشته و یاد آوری دستاوردها و مشکلات آن، دست کم در برخی از زمینه های هنری، شاید چراغی باشد برای راه آینده. به ویژه این که سالی که گذشت، سال تغییرات سیاسی در ایران بود.
پرسش پیرامون وضع هنر و هنرمندان تجسمی با خواندن مطلبی از لیلی گلستان، مترجم، نویسنده و گالری دار در ذهنم شکل گرفت که گفت: نقش دولت در بخش هنر و حمایت از هنرمندان تجسمی و گالریدارها در هشت سال اخیر فاجعه بود و تا به حال کار مثبتی انجام نشده است."
مدیر گالری گلستان در بخش دیگری از سخنان خود به این اشاره کرد که " مهمترین مشکل هنرمندان تجسمی این است
گفتوگو با لیلی گلستان، مترجم، نویسنده و مدیر گالری گلستان
که فقط یک درصدشان میتوانند از راه فروش آثارشان زندگی سادهای را بگذرانند و باقی باید دنبال شغل دیگری بروند."
از این رو از او پرسیدم آیا سال گذشته هم شاهد همان روند فاجعه بار بوده یا بارقه ای از امید روشن شده است ؟
لیلی گلستان می گوید از ششماه پیش تغییراتی به چشم می خورد و مردم بیشتر به گالری ها مراجعه می کنند.
این گالری دار پر تجربه همچنین از تغییر دید و برخورد مردم با هنر صحبت می کند و می گوید : "مخاطبان امروز، اصلا قابل مقایسه بامخاطبان 27 سال پیش، که من گالریام را باز کردم نیستند. خیلی فهم بصریشان بالا رفته، سؤالهای پرت و پلا نمیپرسند و میبینم که دارند لذت میبرند و حتی خرید میکنند. این یعنی ما گالریدارها در سعیمان موفق بودهایم."
آیا جامعه "وان گوگ" را به خودکشی وا داشت؟
از روز 11 مارس ، موزه بسیار زیبای "اورسه" در پاریس نمایشگاهی را زیر عنوان "وان گوک-آرتو، خودکشی جامعه" به این نقاش بنام از دیدی خاص اختصاص داده است.
بدین معنا که خط هادی این نمایشگاه، مطلبی است که "آنتونن آرتو"، تئوریسین تآتر، نویسنده، شاعر و بازیگر تآتر در مورد نقاش هلندی در سال 1947 نوشته بود.
در واقع این نمایشگاه نشانگر درک متقابل دو انسان دیوانه است. بدین معنا که "آنتونن آرتو"، پس از گذراندن سالها در یک بیمارستان روانی و تحمل شوک های الکتریکی بسیار دردناک، در سال 1947 به دیدن نمایشگاهی از آثار "وان گوگ" می رود. او پس از دیدن این تابلوها طی چند روز مطلبی را زیر عنوان "خودکشی جامعه" می نویسد که در آن اجتماع، "تئو" برادر نقاش و دکتر "گاشه" را مسئول پایان پیش رس زندگی هنرمند می داند.
"آرتو" می نویسد که "وان گوگ" پس از گفتگو با دکتر "گاشه"، به ارامی به اتاقش باز می گردد و خود را می کشد..او می افزاید که می داند از چه چیزی صحبت می کند چرا که طی نه سالی را که در تیمارستان گذراند و در این سالها هرگر تمایل به خودکشی نداشت، هربار با یک روانکاو به گفتگو می پرداخت، دلش می خواسته خود را دار بزند.
در این نمایشگاه متون "آرتو" و طرح هایش که بیشتر پرتره خود اوست در سالنی در کنار آثار "وان گوگ" قرار داده شده اند.
نخستین تعمقی که پس از خواندن این مطلب و دیدن چهار پرتره خود "وان گوگ" به وجود می آید که نقاش از خود بین سالهای 1887 و 1889 کشیده است، تغییری است که در نگاه و حالت او به وجود آمده. در این تابلوها که بخشی در زمان زندگی در پاریس و بخش دیگر در تیمارستان "سن رمی دو پرووآنس" کشیده شده اند، دگرگونی حالت نقاش به خوبی دیده می شود. بدین معنا که در دو تای آنها خط های منحنی قرمز، سبز، آبی و زرد حکایت از این دارند که نقاش هنوز اطمینان به نفس دارد و می خواسته رنگ وروئی شاداب از خود نشان دهد. در حالیکه در دوتای بعدی، نقاش نیم تنه خود را با رنگهای سبز، آبی و سفید ترسیم می کند و با نگاهی ثابت به تماشاگر می نگرد. و بنابراین احساس دور شدن و اثیری شدن خود را به وجود می آورد. می دانیم که "وان گوگ" به دلیل این که نمی توانسته پولی به مدل هایش بدهد، در آئینه نگاه می کرده و چهره خود را می کشیده و از این روست که او به نسبت دیگر نقاشان، شمار بالائی از "اتو پرتره" دارد.
آثار دیگر نمایشگاه هم همگی بار گفتار "آرتو" را برخود دارند اما بر پایه تم هائی چون رنگ، منظره و نور تقسیم شده اند.
به هر رو باید گفت که این نمایشگاه که 55 اثر "وان گوگ" را ارائه می کند، در واقع نمایشگاه آثار "وان گوگ"به شمار می آید. در عین حال یک اثر مهم این نقاش یعنی "مزرعه گندم و کلاغ ها" در آن نیست که بسیار الهام بخش "آرتو" بوده چرا که این تابلو، که به دلیل شکنندگی موزه "وان گوگ" در آمستردام اجازه تکان دادنش را نداده، چند روز پیش از مرگ هنرمند کشیده شده است. و "آرتو" در آن نوید مرگ نقاش را دیده است.
هنرمندان روسی هم وارد تنش کریمه و اوکرائین شدند
بیش از صد هنرمند روسی، از جمله "والری گرگیف"، رهبر ارکستر بنام و "پاول لونگین"، سینماگر، در نامه ای از سیاست های "ولادیمیر پوتین" در کریمه هواداری کردند.
در نامه خود، که بر روی سایت وزارت فرهنگ روسیه منتشر شد، این هنرمندان می نویسند نمی توانند به عنوان ناظران بی تفاوت و سرد به تماشای این تنش بنشینند.
در میان امضا کنندگان همچنین نام رئیس تآتر مارینسکی در سن پترزبورگ، مسئول موزه های مسکو و کاخ کرملین، "النا گاگارین"، دختر "یوری گاگارین"، نخستین فضانورد روسی دیده می شود.
یکی دیگر از امضاء کنندگان، "فیودور باندارچوک"، سینماگر و پسر "سرگئی باندارچوک" کارگردان برنده اسکار سال 1968 برای فیلمش "جنگ و صلح" و "وقتی که لک لک ها پرواز می کنند" است. گفتنی است که آخرین فیلم "سرگئی باندارچوک" به جنگ استالینگراد اختصاص داشت.
نام "الکسی پاپا گریبسکی"، کارگردان فیلم "چگونه من تابستان امسال را گذراندم" و برنده شماری جایزه فستیوال های بزرگ، هم درمیان دیگران دیده می شود
دهها نویسنده روسی نیز با دیگران هم صدا شدند. آنها می گویند : روسیه و کریمه تاریخ و ریشه ای واحد دارند.
علت این است که کریمه در فرهنگ روسیه جای ویژه ای دارد و الهام بخش شماری از نویسندگان، سینماگران و نقاشان بوده است.
برای این هنرمندان، کریمه سرزمین دشت و کوه در کنار دریای سیاه است. این شبه جزیره که حتا پیش از انقلاب اکتبر در سال 1917 محل استراحت و تعطیلات بوده همواره تأسف کسانی را برا نگیخته که با رسیدن بلشویک ها به قدرت از دسترسی به آن محروم شدند.
به عنوان مثال، در سالهای پیش از انقلاب، "آنتون چخوف"، نویسنده بزرگ روسی، که از بیماری سل رنج می برد، بخش بزرگی از سالهای پایان عمرش را درشهر بندری "یالتا"، مکان امضای معاهده بنام" یالتا"، گذراند.
در دوران شوروی، کریمه جای خاصی به شمار می آمد چرا که در آنجا مردم می توانستند کمی از ضوابط خشکی که بر زندگیشان حاکم بود فرار کنند و آزادی بیشتری داشته باشند.
سینمای شوروی سابق نیز پر از اشاره به کریمه و ساحل دریای آن است. چرا که مردم به آنجا می آمدند ودر آنجا چادر می زدند تا از آفتاب و هوایش استفاده کنند. به عنوان مثال، درفیلم کمدی " سه به علاوه دو" محصول سال 1963، سه جوان را می بینیم که برای تعطیلات به کریمه می آیند تا در آنجا چادر بزنند. آنها سپس می بینند که دو زن جوان و زیبا جای آنها را اشغال کرده اند...
در فیلم "اسا" ساخته "سرگئی سولوویف" هم ما بندر "یالتا" را در زمستان و در دوران "پرسترویکا" (شفافیت) می بینیم . این شبه جزیره دکور شماری فیلم روسی بوده است.
شبه جزیره کریمه که در سال 1954 از روسیه جدا شد تا به اوکرائین وصل شود، پس از فروپاشی شوروی در سال 1991، به یک سرزمین خارجی تبدیل گردید. از این رو بیش از پیش با رویا ی روس ها در هم آمیخته است.
فستیوال "سینما دورئل"
از روز 20 مارس، روز تحویل سال، تا 30 مارس، فستیوال "سینما دورئل"، فستیوالی که به سینمای مستند و تجربی اختصاص یافته، در مرکز پمیپیدوی پاریس بر گزار می گردد.
این فستیوال که در سال 1979 توسط کتابخانه عمومی اطلاعات بر پا نهاده شد، یکی از تنها فستیوال هائی است که فیلم های مستند قدیمی را که خاطره های گروهی را زنده می کنند، با تولیدات معاصر رودر روی هم می گذارد.
این فستیوال که همواره استعداد های نو را کشف کرده، از سینماگران کهنه کار نیز غافل نمی شود.
برای 36 امین برگزاری خود، فستیوال "سینما دو رئل" 40 فیلم از 26 کشور را پذیرفته که 11 تای آنها در بخش مسابقه بین المللی، 10 فیلم در بخش مسابقه ای فیلم های فرانسوی، 9 فیلم در بخش بین المللی نخستین فیلم ها و 10 فیلم در بخش مسابقه ای فیلم های کوتاه قرار دارند.
در بخش مسابقه ای بین المللی، فیلم "ایرانی ها"، ساخته مهران تمدن دیده می شود که پیش تر در فستیوال برلن، در بخش فوروم به نمایش در آمد.
این فیلم در روزهای 22، 25 و 27 مارس به نمایش در می آید.
افزون بر آن این فیلم در مکان های دیگری که بیرون از مرکز "پمپیدو" قرار دارند هم به نمایش در میآید که ساعت، روز و مکان آن در لینک زیر آمده است:
http://www.cinemadureel.org/fr/hors-les-murs-2014
در بخش مسابقه ای بین المللی فیلم های کوتاه هم یک فیلم ده دقیقه ای ایرانی، به نام "حضور" شرکت داده شده که ساخته حسین راستی است. این فیلم هم در روزهای 21، 24 و 26 مارس به نمایش در خواهد آمد.
در سایه "مری"
به مناسبت پنجاه سالگی فیلم "ماری پاپینز"، ساخته کمپانی والت دیسنی، فیلمی که شمار بسیاری از خانواده ها و کودکان سراسر جهان را با ماجرای پرستاری آشنا کرد که برای نگهداری فرزندان آقای بنکس استخدام می شود، دی وی دی "بلو ری" آن به بازار آمد. این فیلم که در سال 1964 پنج جایزه اسکار و از جمله بهترین بازیگر زن را برای "جولی اندروز" ربود و موسیقی اش سالها بر سر زبانها بود، از کتاب نویسنده ای به نام "پی. ال تراورس" بر گرفته شده بود که خود را انگلیسی معرفی می کرد اما در واقع نامش "هلن گاف" و استرالیائی بود.
فیلم "در سایه مری" ماجرای پافشاری "والت دیسنی" برای خرید حق اقتباس این کتاب و ساختن فیلمی بر پایه آن را نشان می دهد. فیلمی که طرح نخستین و سناریوی آن در کمپانی دیسنی به وجود نیامد اما چون بدون اجازه این کمپانی نمی شد کاری انجام داد، کمپانی والت دیسنی همه امکانات خود را در اختیار "جان لی هنکاک" کارگردان قرار داد تا دو هفته ای را به تصویر بکشد که طی آن "والت دیسنی"، توانست "پی. ال تراورس" ورشکسته وبی پول را، پس از 20 سال تلاش برای خرید حق تألیف آن، به آمریکا بکشاند تا بتواند موافقت او را برای بستن قرار داد به دست بیاورد.
"اما تامپسون" در نقش "پی. ال تراورس"، نویسنده ای بسیار خشک و مبادی آداب و "تام هنک" در نقش "والت دیسنی"، مرد افسانه ای قلمرو "میکی ماوس" و بسیاری فیلم های دیگر، به داستانی جان می بخشند که چندان شناخته شده نبود.
فیلم البته به این دلیل گیرا می شود که بر شماری از واقعیت های دو شخصیت سرپوش می گذارد و به شکل آمریکائی، به آشنائی دشوار و سخت گیریها و شرط های بسیار نویسنده داستان، که از کارتن بدش می آمد و نمی خواست "دیک وان دایک" نقش آقای "بنکس" را در "مری پاپینز" بازی کند، می پردازد.
نقشی که "مریل استریپ" آن را به دلیل زن ستیزی و ضد یهود بودن "والت دیسنی" رد کرده بود.
در مورد زندگی شخصی نویسنده هم گرچه به کرات و حتا بیش از حد، در فیلم به کودکی وی، رابطه نزدیک با پدر الکلی اما دوست داشتنی اش بازگشت می شود، اما هیچ اشاره ای به فرزند خوانده خود وی که او نیز اسیر الکل می شود و همجنس گرائی اش در فیلم نمی بینیم. شاید کمپانی "دیسنی" نمی خواسته با در گیری با چنین مسائلی، تصویر پند و ارزند دهنده خود را بشکند.
به هر رو فیلم علیرغم فراموشی ها و برخی تکرار ها کشش بسیاری دارد و همه تماشاگران از دیدنش لذت می برند.
دختران سنتور نواز تهران
در خبرهای شماری از سایت ها و از جمله ایسنا خبری به چشم می خورد که اشاره به پدیده ای نو، درآستانه شب عيد و آغاز سال نو در تهران دارد و آن حضور دختران جوانی است که در نزدیکی مراكز تجاري مناطق مركزي و شمال تهران سنتور می نوازند و رهگذران نيز هراز گاهي اسكناسي را محترمانه به آنان تقديم ميكنند
در این خبر گفته می شود که صداي ساز اين نوازندههاي جوان بي وقفه در راسته بازار و خيابان شنيده ميشود.
در این مطلب می خوانیم : "اغلب صحنههاي رويتشده از نوازندگي دختران در تهران مربوط به کودکان کم سن و سال در محدوده بازار بزرگ پايتخت و برخي ميادين اصلي شهر مثل ميدان وليعصر است که همراه پسربچههاي همسن و سال به نوازندگي پرداخته و پول جمع ميکنند.اين افراد اصولا ظاهر کثيف با لباسهاي نامرتب دارند و براي ايجاد حس ترحم در شهروندان، خود را به شکل و شمايل کودکان خياباني درميآورند و لباسهاي کثيف و پاره ميپوشند.دو خواهر و برادر کوچک لاغراندام با پوست تيره که لهجه خاصي دارند را اغلب عابران در محدوده ميدان وليعصر ديدهاند که تنبک و آکاردئون ميزنند و پول جمع ميکنند.
در میدان ها ی دیگر تهران هم وضع به اين صورت است. بيشتر افرادي که با نوازندگي به کسب درآمد از عابران ميپردازند، دختر و پسربچههاي کم سن و سال هستند که ظاهري شبيه کودکان کار و خيابان دارند و سازي که استفاده ميکنند، تنبک و آکاردئون است اما به تازگي دختراني جوان که اغلب لباسهاي شيک و مرتب ميپوشند و از بدليجات هماهنگ با لباس براي دستها و انگشتها استفاده ميکنند، در خيابانهاي شمال تهران مشاهده ميشود که با هنرمندي سنتور مينوازند.
کمتر ميبينيد اين دختران سر خود را بالا بياورند و به عابران نگاه کنند ولي با اين حال کنار سازسنتورشان، اسکناسهاي درشتي ديده ميشود که عابران خم ميشوند و به شکلي محترمانه، آن را هديه ميکنند.برخي از عابران نيز ميايستند و به صداي سازشان که بيوقفه نواخته ميشود، گوش ميدهند.این دختران جوان روي زيراندازي نشسته و مينوازند. فاصله بين دختران سنتوري زياد نيست و به راحتي ميتوانند یکدیگر را در میان جمعيت ببينند.
آنها شبهنگام نيز به اطراف مجتمعهاي خريد آسمان و ونک در ميدان ونک ميروند و سنتور ميزنند. در کنار آنها پسران جوان خوشپوش را هم ميبينيد که به صورت گروهي با گيتار و ويولون نوازندگي ميکنند.صداي موسيقي و آواز اين پسران به قدري بلند است که صداي سنتور دختران گم ميشود.موضوع جالب توجه ديگر در همهمه موزيک و صدا، آواز دختراني است که در تاريکي پيادهروهاي منتهي به مجتمعهاي خريد به گوش عابران ميرسد. اين دختران هميشه آوازهاي سنتي ميخوانند و به مرور که چراغ مغازهها خاموش و پيادهرو در تاريکي فرو ميرود از آواز دست ميکشند و سازهاي خود را جمع ميکنند.صداي سازها با صداي آخرين گامهاي عابران روي پيادهرو به خواب ميروند.
کاخ اردشیر بابکان" پیروزآباد در استان پارس به تصرف گورها در آمد"
سیاوش آریا، یک دوستدار میراث فرهنگی در مطلبی، نسبت به وضعیت نامناسب «کاخ اردشیر» در شهرستان فیروزآباد استان فارس و پیشروی روستای واقع در نزدیکی آن هشدار داده می نویسد: "یک روز پوشش گیاهی و درختچههای کاخ بهدست بیخردان و برخی بومیان به آتش کشیده میشود، دگر روز ساختوسازهای روستای «آتشکده» گسترش مییابد و منظر دیداری بنا را خدشهدار میکند؛ اما مهمترین چالش دربارهی این بنای کهن ساسانی، گورستان افراد بومی روستای «آتشکده» است."
خبرگزاری ایسنا، با زدن این تیتر جالب که "گورها اردشیر ساسانی را خفه کردهاند"، از قول این دوست دار میراث فرهنگی می نویسد: جریان از این قرار است که 10 تا 15 سال پیش که سازمان میراث فرهنگی گرداگرد این بنا را دورچینی (فنسکشی) میکرد و عرصه و حریم برای آن مشخص کرد، زمینهای کشاورزان و روستاییان در عرصهی این بنا جای گرفته بود و سازمان با آنها پیمان بسته بود که زمینهای جایگزین در منطقهای دیگر به آنها داده یا بهای آن را پرداخت میکند.
اما، شوربختانه پس از گذشت این همه سال، سازمان میراث فرهنگی به پیمان و وعدههای خود عمل نکرده و مردم روستای «آتشکده» مردههای خود را در عرصهی کاخ اردشیر به خاک میسپارند تا بهایی را برای زمین مردگانشان پرداخت نکنند. جالب آنجاست که سازمان میراث فرهنگی هم با آن مخالفتی نکرده و در واقع، پروانهی این کار را به آنها داده است.
در 27 فروردین سال گذشته، مسعود علویانصدر، معاون میراث فرهنگی کشور، در گفتوگو با ایسنا، پس از بازدید از کاخ اردشیر گفته بود که طرح هادی، طرح جایگزینی گورستان روستای «آتشکده» بررسی شده و بهزودی این گورستان به جای دیگری منتقل میشود. او افزوده بود که اجازهی خاکسپاری و ساختوساز در عرصه و حریم این بنای ملی را نمیدهیم.
اما کاری انجام نگرفت و در حالی که که پروندهی کاخ اردشیر بابکان در فهرست انتظار برای ثبت سازمان یونسکو است. به دلیل ادامه خاکسپاری، به باور کارشناسان میراث فرهنگی، محال است این یادمان ثبت جهانی شود و این پرونده برگشت داده میشود.
سیاوش آریا به نقل از دکتر محسن جاوری، باستانشناس، می گوید: "کاخ اردشیر پیروزآباد یکی از یادمانهای نخستین باقیمانده از زمان ساسانیان است که از دیدگاههای مهرازی (معماری) و هنر، از جایگاه با ارزشی برخورداراست. و بنابراین، از دیدگاه حفاظتی، هرگونه خدشه به حریم یا فعالیت جانبی که در محدودهی عرصهی آن انجام میشود، باید کاملا هدفمند و در راستای دنبالهی زندگی بازمانده، مدیریت شود. متأسفانه تدفینهایی در محدودهی این بنا انجام شده که در درجهی نخست، با توجه به کندن گور در عرصهی آن و ویرانی لایههای باستانی، با قانونهای موجود مغایرت دارد "
کاخ اردشیر بابکان، که به تازگی سنگ قبرهای سیاهی به آن افزوده شده، در 10 کیلومتری شهرستان پیروزآباد و در 100 کیلومتری جنوب خاوری (شرقی) شیراز قرار دارد. از این کاخ 1800 ساله ساسانی بهعنوان کهن ترین کاخ گُنبددار ایرانی نام برده شده است.
اکنون باید چشم به راه بود و دید که آیا دولت تازه گوشهچشمی به آن میاندازد و در راه پاسداری از آن چه بر جا مانده تلاش می کند؟
"فارل ویلیامز" "خوشحالی" می آورد
پس از ربودن "گرامی اواردز" برای ترانه اش "هپی"، "فارل ویلیامز"، خواننده، تولید کننده جوان بنینی-آمریکائی ، با این ترانه موج آفرید و روزی نیست که رسانه ای آن را پخش نکند.
علت آن هم ریتم بسیار دلچسب و کیفیت بالای اجرای اوست. این ترانه که در آلبوم او "گرل" گنجانده شده، پیش تر در فیلم انیمیشن "مرد نفرت آور 2 " (من، زشت و بدجنس برای ورژن فرانسوی آن) استفاده شده بود.
"فارل ویلیامز" نخستین گروه "رپ" خود را به نام "نپتون" ها به هنگام تحصیل در دانشگاه به وجود آورد. این گروه بسیار زود به شهرت رسید . سپس "فارل ویلیامز" با گروههای دیگر به همکاری پرداخت و خواننده گروه "نید" شد. او پس از پیروزی در زمینه موسیقی و ثروتمند شدن به طراحی مد پرداخت و لباس ها و کفش های مارک خود را راهی بازار کرد.
به دلیل پیروزی ترانه "هپی"، که پس از شنیدنش تمام روز شنونده آن را در سر خود تکرار می کند و کمتر کسی را بی حرکت می گذارد، سازمان ملل متحد "فارل ویلیامز" 40 ساله را به عنوان پدر خوانده روز "خوشبختی" یا "خوشحالی" نامید که در روز 20 مارس، یعنی روز سال نوی ایرانی، برگزار می شود.
ما هم آن را برای رفتن به پیشواز نوروز برایتان پخش می کنیم.
https://www.youtube.com/watch?v=y6Sxv-sUYtM
دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید
آبونه شوید