دسترسی به محتوای اصلی
راهِ ابریشم

مبارزه رستم و سهراب در پاریس

نتشر شده در:

ایران وتوران در جنگند و پایانی برای این جنگ برادر کش دیده نمی شود. رستم سردار بزرگ لشگر ایران در جستجوی اسب گمشده اش رخش، به سمنگان، در خاک دشمن گام می نهد و به گونه ای پیش بینی نشده، پادشاه این شهر او را میهمان خود می کند . شب هنگام تهمینه، دختر پادشاه، به دیدار وی می شتابد و از وی میخواهد فرزندی به تنومندی خود به او هدیه کند.... این فرزند سهراب نام می گیرد....

تبلیغ بازرگانی

برای همه ایرانیان داستان رستم و سهراب یکی از بخش های جذاب و بسیار مرور شده شاهنامه فردوسی است و از این رو، افزون بر استفاده از آن در تآتر قهوه خانه، نقالی و تآترهای مدرن بر گرفته از اسطوره های تاریخی، در سینما (به ویژه توسط روس ها و تاجیک ها *) ، در اپرای رستم وسهراب ساخته لوریس چکناوریان نیز به آن پرداخته شده است.
اما برای نخستین بار در فرانسه از روز 8 مه تا 6 ژوئن، کارگردان ایرانی-فرانسوی، فرید پایا، که سبک خود را در به صحنه بردن نمایش های رپرتوآر کلاسیک تآتر دارد، دست بالا زده و داستان رستم و سهراب را به روی صحنه تآتر "13 سن" در محله سیزدهم پاریس می آورد و آن را به علاقمندان تآتر معرفی می کند.

در پیشگفتار خود در بروشور این نمایش، فرید پایا، می نویسد : من بخت این را داشتم که در ایران از پدری ایرانی و از مادری فرانسوی به دنیا بیایم و از صدقه سر آنان بتوانم یک سونات شوپن را به هنگام خواندن شعری از حافظ بشنوم .
او سپس در جائی دیگر و در پیوند با از دست دادن محل پیشین تآتری بنام "لییر"، که شهرداری آن را ویران کرد ومحل کار او بود، می نویسد : به هنگامی که غرق نا امیدی بودم و انگار در موجی از مه گرفتار شده بودم، فردوسی دست به سوی من دراز کرد. در واقع این من نبودم که اورا بر می گزیدم بلکه شاعر بودکه مرا برگزید. بدین معنا که به خواندن داستان سهراب پرداختم و از خواندن آن سبکبار شدم. سپس خواستم این سبکباری و لذت را با برگردان آن به فرانسه در درونم نگهدارم. هنگامی که برگردان به پایان رسید دریافتم که به گنجینه ای برای نوشتن یک تراژدی حماسی دست یافته ام. پس از آن کافی بود که گروهی را گرد هم بیاورم و جای تازه ای برای کار بیابم. اگر بخواهیم منطقی سخن بگوئیم ، من نمی بایستی جرأت چنین کاری را می داشتم چون خود را در برابر فردوسی بسیار کوچک می دیدم. اما در وجودم یک حالت اضطراری خوش یمن به وجود آمده بود...
از فرید پایا خواستم بگوید چگونه شد که در این مقطع زمانی به خواندن این شعر کشیده شد و چگونه فردوسی دست وی را گرفته است ؟

10:01

گفتگو با فرید پایا

بازگردیم به نمایش که در صحنه ای بسیار ساده می گذرد که بر روی دیوار روبروی تماشاگران آن یک پارچه چهارگوش بزرگ با زمینه های ایرانی و با رنگ های "پاستل" نصب شده. بر روی دو پله ای که به سکوئی منتهی می شود،که صحنه ای در صحنه است، نیز دو تکه پارچه از نوع همان پارچه دیواری چسبانده شده است.
شخصیت های نمایش که اکثرأ مرد هستند و علاوه بر بازیگری، آکروباسی هم می کنند و در نتیجه صحنه های نبرد را با حرکات ورزشی همراه می سازند، برخلاف نمایش های دیگر وسنت تآتر، همیشه با صدای بلند صحبت نمی کنند و از نجوا به فریاد می رسند. لباسهای آنان بسیار خوب با الهام از لباس های ایرانی اما بدون ایرانی بودن ، طراحی شده. گاه نیز یکی از آنها آوازی با کلامی نامفهوم سر می دهد و موسیقی خاصی هم شنیده می شود که آن کیفیت نمایش های دیگر فرید پایا را، دست کم از دیدیک تماشاگر ایرانی، ندارد.
در مجموع بازیها و صحنه پردازی، سبک تآتر تعزیه را به یاد می آورند.
این نمایش که حکایت به شکلی شگفت انگیز از روشن بینی فردوسی پرده بر می دارد که گرچه درس میهن پرستی و تعهد می دهد، اما در عین حال به انتقاد خود کامگی، قدرت طلبی و جنگ می پردازد. مرگ پسر به دست پدر سمبلی می شود از ویرانگری جنگ و کشتن آینده بشریت.

Théâtre 13 Seine, 30 rue du Chevaleret
(Métro: Bibliothèque F.Mitterrand)
* رستم وسهراب ساخته "بوریس کیمیاگاروف" در سالهای 1971-1972 و یا مجموعه"اسطوره ی فرا زمانی رستم و سهراب" در سینمای تاجیکستان.

"ژولیت بینوش" در تآتر

از روز 18 مه تا 24 ژوئن، تآتر "اودئون" پاریس شاهد هنرنمائی "ژولیت بینوش"، ستاره سینما در نقش "دوشیزه ژولی" اثر "اوگوست استریندبرگ" خواهد بود.
"ژولیت بینوش" که در گذشته در نقش "نینا" در نمایش "مرغ دریائی" چخوف در برابر "آندره دوسولیه"، هنرپیشه بزرگ سینمای فرانسه و به کارگردانی " آندر ه ی کونشالوسکی"، کارگردان روس حاضر شده بود، ، بار دیگر پس از مدتها جدائی از صحنه تآتر و ایفای شمار ناچیزی نقش، به صحنه تآتر ادوئون باز می گردد.
کارگردان این نمایش، "فردریک فیس باک"، می گوید : "این نمایش سرشار است از تم های گوناگون . تم هائی چون برابری انسانها، ثروتمند وفقیر، زن ومرد، نقش ضمیر ناخود آگاه و بود یا نبود خداوند". او می افزاید که با خواندن این نمایش بدون درنگ به "ژولیت بینوش" برای ایفای نقش "ژولی" فکر کرده است.
گفتنی است که پیش از آن "ژولیت بینوش" به عنوان بازیگر فیلم "کاسموپلیس"، ساخته "دیوید کروننبرگ" کانادائی در فستیوال کن حاضر خواهد بود.

چگونه خبر تهیه می شود؟

کتابخانه ملی فرانسه ، از پیش، سال 2012 را سال روزنامه نگاری خوانده بود. از این رو، در نمایشگاهی که تا روز 15 ژوئیه برگزار خواهد بود افزون بر شماری از صفحات نخست روزنامه های گوناگون، نوشتارهائی در پیوند با حرفه خبرنگاری و روزنامه نویسی، به ویژه خبرنگاری جنگ و ورزش، تصویر 70 شخصیت مهم این رشته و یا کسانی را که چون "امیل زولا"، نویسنده بنام، رویدادهای اجتماعی را به قلم کشیده اند، به تماشای عموم می گذارد. از نظر زمانی و تاریخی، کتابخانه ملی، از سرمقاله های "کامی د مولن" در زمان انقلاب فرانسه آغاز می کند و با صفحه های اینترنتی روزنامه ها، نمایشگاه را به یایان می برد. به یاری یک موزه آرائی بسیار خوب، "ناتالی کرینیر"، مسئول این آرایش، رسوائی ها ، حملات شخصیت ها ، مانیفست ها، عکس های شوک آور، آگهی های خاص و گاه اشتباهات روزنامه هارا در معرض دید می گذارد.
او همچنین نشان می دهد که خبر هائی که روزگاری مهم بودند، می توانند هنوز هم مهم باشند در صورتی که موج و یا پرسش به وجود آورده یا بعد ها به شکل گرفتن افکار عمومی کمک کرده باشند.
"کارل تئودور درییر" یا نمایشگر نور درون

یکی از کارگردانان بسیار بزرگ اما بسیار مرموز سینما شاید "کارل تئودور درییر"، کارگردان دانمارکی است که یکی از بزرگترین فیلمسازان تاریخ به شمار می آید که در ماه فوریه سال 1889 به دنیا آمد و در ماه مارس سال 1968 درگذشت. او طی 50 سال زندگی حرفه‌ای اش 22 فیلم ساخت که تنها پنج یا شش تای آنها به یاد مانده اند، که در صدر آنها فیلم صامت "مصائب ژاندارک" (1928) قرار می گیرد که یکی از شاهکارهای تاریخ سینماست و منبع الهام برای بسیاری از سینما گران بوده‌است. فیلم های دیگر "کارل تئودور درییر" و از جمله "برگ های کنده شده از کتاب شیطان"، "خون آشام" و "روز خشم"، او را در زمره فیلمسازان معنا گرا قرار میدهند که در فیلم‌هایش به مضامین سختی‌های مسیحی بودن در جامعه نابسامان معاصر می‌پردازدو در عین حال تعصب و تحجر مذهبی را نیز مورد نکوهش قرار می‌دهد.
"کارل تئودور درییر" که در اوان جوانی در یک بار پیانو می نواخت و سپس به روزنامه نگاری و بعد ها هم به خلبانی رو آورد، در سالهای پر از جشن وسرور پایان قرن نوزدهم تا آغاز جنگ اول جهانی در سال 1914 که "سالهای زیبا" نامیده می شود که طی آن پیشرفت های اجتماعی، اقتصادی و تکنولوژیکی مهمی در اروپا به دست آمد، از زندگی بسیار لذت برد. اما در سی سالگی وارد سینما شد و همه درهای دیگر را بست. این عمل او که به سان عزلت گزیدن در یک دیر بود، سبب شد که فیلم هایش نیز به جای نور بیرون، به نور درون توجه کنند.
فیلم هائی که با تصاویری بسیار زیبا و دقیق ،حکایت از یک سادگی اما توانائی ویژه ای دارند.
از این رو سینمای "ام کا دوی" محله نوزدهم پاریس تا روز 29 مه، فیلم های "سخن" (1955)، "گرترود" (1964)، "صاحب خانه" (1925)، "روز خشم" (1943) و "خون آشام" (1932) را به نمایش می گذارد.
"

فرانک کاپرا" هم به پرده سینما باز می گردد

یکی از فیلم های قدیمی دیگر که از نظر کارگردانی و بازی هنرپیشگانش هنوز هم تماشاگر را شگفت زده می کند، بدون شک "میلیارد تنها برای یک روز" یا در برخی کشورها "سیب" ، ساخته سال 1961 "فرانک کاپرا"ست. او که به هنگام ساختن این 38 امین و آخرین فیلم خود 64 سال داشت، فیلم های موفقی را هم به جا گذاشته بود و دیگر نیازی به ثابت کردن توانائی اش نداشت، برخلاف دیگر کارگردان مهمی که طی سالهای اخیر با پیر شدن دیگر سخت گیرانه فیلم نمی سازند، با "میلیارد تنها برای یک روز" سنگ تمام می گذارد.
البته این فیلم یک "ریمیک" فیلم دیگری است که او در سال 1933 ساخت اما این دو فیلم ربطی به یک دیگر ندارند. از جمله از نظر بازیگران. بدین معنا که "بت دیویس" در نقش یک زن فقیر الکلی و "گلن فورد" درنقش یک مافیائی خوش قلب می درخشند. "پیتر فالک" (کلمبوی بنام" هم در نقش پادو در موفقیت فیلم سهم می گیرد.
ماجرا از این قرار است که "اپل آنی"، زن الکلی یه بی جا و مکان که در "تایم اسکوار" سیب می فروشد، خبردار می شود که دخترش که در دیری در اسپانیا نگهداری می شدو تصور می کرد مادری پولدار دارد، میخواهد با نامزد اسپانیولی اش که فرزند یکی از اشراف اسپانیاست به دیدن او بیایند. در این جاست که "دود" قمار باز قهاری که هر روز یک سیب از او می خرید به دادش می رسد و او را برای پذیرائی از دخترش آماده می کند..
اکران دوباره این فیلم جذاب که بر دست ودلبازی گانگستر ها نسبت به بورژواها وا شراف بیشتر تکیه می کند، می تواند موقعیت خوبی برای دیدن آخرین فیلم کاپرا باشد.

"فرآنسوآ هولاند" وفرهنگ

یکی از صحنه هائی که از رفتار "فرانسوا هولاند"، رئیس جمهوری تازه فرانسه لحظاتی پس از اعلام نتایج انتخابات برجا ماند، نه تنها صحنه ای بود که او با مردم عادی در انتظار اعلام برنده انتخابات از تلویزیون نشسته بود، بلکه لحظاتی بود که او در میدان شهر "تول" برای ادای احترام به شهری که در گذشته شهردارش بود، به روی صحنه رفت و پس از ایراد سخنان همیشگی، همراه با نوای ارکستری که با آکاردئون ترانه معروف " زندگی صورتی" را اجرا می کرد با زن زندگی خود در شادی مردم سهیم شد. ارکستری متشکل از آماتورهائی که برای دل خودشان و دوستانشان می نوازند اما در عین حال معرف شهری هستند که در آن آکاردئون ساخته می شود. البته در سراسر مبارزات انتخاباتی، "فرانسوآ هولاند" از علاقه خود به موسیقی رمانتیک صحبت کرده بود. اما او در عین حال جز یکی دو مورد، از جمله حضور در فستیوال "بهار بورژ" و ستودن واقع گرائی فیلم " در قدرت" ونیز "پیروزی" که به وی امکان داد نقاط ضعف رقیبش را دریابد، از پاسخ دادن به پرسش هائی در پیوند با سلیقه فرهنگی اش خودداری کرده بود.
گفتنی است که رقیب او، نیکلا سارکوزی، به هنگام پیروزی در سال 2007 ، خواسته بود که سرود "مارسییز"، سرود ملی فرانسه، در میدان "باستیل" توسط "میری ماتیو" اجرا شود. او و دوستان ثروتمندش پیش از آن در یک کافه بسیار شیک پاریس "لا فوکت"، در خیابان شانزه لیزه، گرد آمده بودند که بعد ها خاری شد در کفش وی و به باور شماری، فرانسویان این کار او و سفر بر کشتی یک دوست میلیاردر ش را نبخشیدند و به او لقب رئیس جمهور پولدار ها را دادند.
 

دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید

اخبار جهان را با بارگیری اَپ ار.اف.ای دنبال کنید

بخش‌های دیگر را ببینید
  • 08:45
  • 08:53
  • 09:56
  • 15:40
  • 09:08
این صفحه یافته نشد

صفحۀ مورد توجۀ شما یافته نشد.