دسترسی به محتوای اصلی
راهِ ابریشم

چنگ، ساز کهن ایرانی به کمک یک زن نوازنده جان دوباره می‌گیرد

نتشر شده در:

چنگ، یکی از کهن ‌ترین ساز‌های ایرانی که گفته می‌شود ساز مهم دوران ساسانیان در قرن هفتم بوده، از دیر باز در ایران فراموش شده و دیگر حتا طی سال‌ها نغمه‌ای برای آن آفریده نشده است.

فتانه شاهین
فتانه شاهین
تبلیغ بازرگانی

ساز چنگ، دست کم در موسیقی غربی چندین نوع دارد که از جمله آن‌ها «چنگ ائولین»، «چنگ سلت»، «چنگ کروماتیک»، «چنگ دیاتونیک»، «چنگ مکزیکی» و دیگر انواع کوچک و بزرگ؛ با دو یا سه رده سیم هستند.

حال چگونه شد، سازی که "نکیسا" و "رامتین" برای ایرانیان می‌نواختند، در صحنه‌موسیقی ایران کم رنگ شد و چگونه می‌توان آن را احیا کرد؟
این پرسش و پرسش‌های دیگر وقتی در ذهنم شکل گرفت که خبری پیرامون فتانه شاهین، تنها زنی که در ایران در آموزشگاه پارس تهران به آموزش چنگ مشغول است، خواندم.
از فتانه شاهین خواستم در آغاز از چنگ ایرانی و ویژه گی‌های این ساز برایمان سخن بگوید:

08:05

فتانه شاهین

فتانه شاهین که متولد شیراز است از حسابداری و زبان و ادبیات فرانسه به دنیای موسیقی آمده است. او از سال ۱۳۶۵ آموزش موسیقی ردیف دستگاهی را با ساز سنتور نزد مجید کیانی آغاز نمود وحافظ ردیف میرزا عبداله است.

فتانه شاهین در سال ۱۳۷۶ آموزشگاه موسیقی "زند" و سپس شرکت نشر موسیقی "زند" را دایرکرد.
فتانه شاهین درسال ۱۳۸۴ به دلیل فعالیت‌های هنری خود عنوان بانوی بر‌تر موسیقی استان را از آن خود نمود. از جمله فعالیت‌های وی، تربیت نوازنده در رشته سنتور، برگزاری کنسرت‌ها و نشست‌های پژوهشی، همکاری با بنیادهای بیماران خاص، زندان زنان، اجرای کنسرت در کشورهای فرانسه و سوئیس برای معرفی موسیقی ایرانی وعضویت در شورای فنی موسیقی استان است.
فتانه شاهین به دلیل علاقه به چنگ به فراگیری هارپ (چنگ بزبان فرانسه) پرداخت و از این رو در سال ۲۰۰۷ در کنسرواتوار زوریخ ثبت نام کرد و از آن پس باجدیت به آموختن ساز چنگ پرداخت و از سال ۲۰۱۰ پروژه «احیای هارپ در ایران» را برنامه ریزی نمود؛ فتانه شاهین که سال‌ها در شیراز آموزشگاه موسیقی داشت برای به تحقق رساندن این هدف، آموزشگاه خود را برای خرید شماری «چنگ» فروخت تا بتواند در یکی از آموزشگاههای تهران نواختن آن را به هنرجویان بیاموزد

کلاس هارپ (چنگ) فتانه شاهین
کلاس هارپ (چنگ) فتانه شاهین

امروز فتانه شاهین ۴۰ هنر آموز دارد و از ژانویه ۲۰۱۱، ضمن ادامه تکمیل هنر خود، آموزش هارپ را به علاقمندان در آموزشگاه موسیقی "پارس" آغاز نموده است.

در گفتگو با فتانه شاهین به چند نکته پرداخته شد که از جمله آن‌ها دوباره مطرح کردن چنگ، پرورش نوازندهٔ این ساز در ایران است و شاید مشکل بعدی نبودن قطعات ویژه این ساز در موسیقی ایرانی باشد که به باور وی این کمبود نیز با احیا شدن خود ساز جبران خواهد شد.
فتانه شاهین بر این باور است که شاید در دوره‌ای به «چنگ» توجه نکردیم‌اما آیندهٔ ساز «چنگ» روشن است‌ چرا که این ساز به تازگی مسیرش را در ایران آغاز کرده است

در مورد مشکل نبود خود ساز نیز که فتانه شاهین در سخنانش به آن اشاره کرد، باید به کمبود سازنده آن هم اشاره کرد.
"عبدالعلی باقری‌نژاد" یکی از نادر سازندگان ساز چنگ و صاحب کارگاه "درویش خان" در استان البرز، یکی از نادرهنرمندانی است که در کارگاهش در کنار انواع سازها‌، چنگ «باربد»، «تزئینی» و چنگ‌های دیگر می‌سازد.
او به عنوان احیاگر چنگ ایرانی، بالا بودن بهای این ساز را دلیلی برای کمبود سازنده در ایران توصیف می‌کند. در میان چنگ‌های خود وی نمونه‌هایی با بهای ۴۰۰ هزار تومان تا ۵ میلیون تومان وجود دارد.
گفتنی است که چنگ‌هائی که درخارج از کشور ساخته به ایران وارد شده‌اند حدود ۱۵ میلیون تومان قیمت دارند.
دلیل دیگر، به گفته عبدالعلی باقری‌نژاد‌ این است که این ساز میان مردم جایگاه چندانی ندارد‌. با این حال شغل پدر باعث شده که دو دختر و همسرش به خوبی چنگ بنوازند.
باز هم شاید به همه این دلایل است که آهنگسازان ایرانی برای چنگ قطعه‌ای نمی‌نویسند و جایی در ارکستر برای آن نمی گذارند.

البته "لوریس چکناواریان"- آهنگساز و رهبر ارکستر، بر این باور است که در ایران حتی یک نوازندهٔ حرفه‌ای و یا سازنده حرفه‌ای «چنگ» وجود ندارد. گر چه او نیز همچون فتانه شاهین بر این باور است که هنرمندان در موسیقی‌های مختلف مانند کلاسیک و پاپ می‌توانند از این ساز در رنگ‌آمیزی ارکستر خود استفاده کنند و هیچ محدودیتی برای استفاده از «چنگ» در ارکستر وجود ندارد.

در خبری که خبرگزاری "ایسنا" به «چنگ» اختصاص داده بود گفته می‌شد: «سازی که امروز به گفته آهنگسازان کمتر کاربردی در موسیقی ایران دارد، روزگاری ساز مرسوم مشهور‌ترین موسیقیدان‌ها چون باربد، سرکش، رامتین، بامشاد، آفرین و نکیسای چنگ نواز بود بطوریکه "باربد" برای هر روز هفته، نوایی ساخت که به "هفت خسروانی" معروف است».

حال این پرسش به میان می‌‌آید که آیا تلاش هائی چون تلاش فتانه شاهین می‌تواند سبب شود که آهنگسازان دیگر نگویند حتی یک نوازنده حرفه‌ای چنگ در ایران، کشوری که چنگ از آن برخاسته، نداریم؟

شاید بد نباشد والدینی که می‌خواهند فرزندان خود را از کودکی با سازی آشنا کنند و بیشتر پیانو را بر می‌گزینند که سازی است رایج و بی‌آینده (چون برای تکنواز شدن با این ساز، باید راه درازی رفت و با رقبای بسیار سرسختی روبروشد)، چنگ را هم در نظر داشته باشند.

 

«فریاد» "ادوارد مونک" رکورد فرو ش را شکست

تابلوی «فریاد»، اثر "ادوارد مونک"- نقاش اکسپرسیونیست نروژی
تابلوی «فریاد»، اثر "ادوارد مونک"- نقاش اکسپرسیونیست نروژی

تابلوی «فریاد»، اثر "ادوارد مونک"- نقاش اکسپرسیونیست نروژی، که به مبلغ ١١٩٫٩ میلیون دلار به فروش رفت، جایگاه گران‌ترین آثار به فروش رسیده در یک حراج هنری را به خود اختصاص داد.

این تابلو «فریاد»، یکی از چهار تابلویی با همین مضمون و نام، و رنگی‌تر از سه تابلوی دیگر است که "مونک" آن‌ها را بین سالهای ۱۸۹۳ و ۱۹۱۷ کشیده بود و از یک کلکسیون خصوصی به یک کلکسیون خصوصی دیگر می‌رود بدون اینکه نام خریدارش فاش شود.

سه تابلوی «فریاد» دیگر، همگی در موزه "مونک" در نروژ نگهداری می‌شوند.

گفتنی است که در آغاز حراج، تابلو ۴۰ میلیون دلار قیمت گذاری شده بود و هفت نفر خواستارش بودند.

در این تابلو مردی را می‌بینیم که سرش را در میان دستانش گرفته و فریاد می‌زند. پشت سر او آسمانی دیده می‌شود که با خطوط سرخ رنگی شده است و تهدید آمیز است. در کادر این تابلو نیز که توسط خود "مونک" رنگ شده، شعری گنجانده شده که نقاش در آن از «لرزیدن از نگرانی» صحبت می‌کند و می‌گوید فریاد بزرگ طبیعت را حس کرده است.

"مونک" در مورد این حس می‌گوید که روزی با دو دوستش به هنگام غروب آفتاب در کوره راهی گردش می‌کرده که ناگهان آسمان برنگ سرخ تند، رنگ خون، در می‌آید؛ او می‌ایستد و به این منظره می‌نگرد که همچون خون و زبانه‌های آتش بر فراز «فیورد» آبی و شهری که در تاریکی فرو رفته، گسترده شده بود؛ دوستانش دور می‌شوند اما "مونک" می‌ایستد و اضطرابی شدید همه بدنش را می‌لرزاند. او فریادی را حس می‌کند که فضارا می‌پیماید و در طبیعت فرو می‌رود.

تابلوی «فریاد»، یکی از مهم‌ترین آثار "مونک"، که تبدیل به سمبل نگرانی و اضطراب انسان مدرن شده است، بعد‌ها الهام بخش شماری فیلم شد و همه کاسبان از آن برای تزئین لیوان و تی شرت و غیره استفاده بسیار کردند.

یکی از تابلوهای «فریاد» در سال ۱۹۹۴ از "گالری ملی اسلو" ربوده شد و سپس ربایندگان پس از سه ماه به دولت پیشنهاد کردند که در ازای بازگرداندن آن، ١٫٢میلیون دلار پرداخت کند؛ دولت نروژ خود داری کرد و تابلو در ماه مه‌‌ همان سال توسط پلیس نروژ با همکاری پلیس انگلستان پیدا شد.

شایسته یاد آوری است که رکورد پیشین متعلق به تابلوی «برهنه، برگهای سبز، سینه» اثر "پیکاسو" بود که در سال ۲۰۱۰ در حراج "کریستیز" نیویورک به مبلغ ١٠٦٫٥ میلیون دلاربه فروش رسید.

 

«باربارا» در تردید میان زندان عشق و آزاد

سینمای آلمان گر چه پس از شکوفائی دوباره این سینما در سال های ۹۰، بجز در فیلم‌های مستند، چندان در فیلم‌های داستانی موضو عات مربوط به روابط انسان‌ها در زمان جدائی دو آلمان رامطرح نکرده، با دو فیلم «خداحافظ لنین» ساخته "ولفگانگ بکر" در سال ۲۰۰۳ و «زندگی دیگران» ساخته "فلوریان فون دونرسمارک" در سال ۲۰۰۸ که هر دو داستان هائی پیرامون زندگی در آلمان شرقی، سختی‌ها و کنترل افکار درآن می‌گفتند، با موفقیت بسیار خوبی در جهان روبرو شد. فیلم «خداحافظ لنین» جوایز بسیاری را ربود و فیلم «زندگی دیگران» به اسکار بهترین فیلم خارجی دست یافت.
آخرین فیلم از این نوع که آنهم خرس نقره‌ای بهترین کارگردانی آخرین فسیتوال فیلم برلن را ربود، «باربارا»، ساخته "کریستیان پتچولد" است.

این فیلم که ماجرای یک خانم دکتری را نشان می‌دهد که چون می‌خواسته از کشورش بگریزد از برلن به یک شهر کوچک منتقلش کرده‌اند، به خوبی مالیخولیای حاکم در جوامع تحت کنترل و فاقد آزادی فردی، بیان و اجتماعی را می‌رساند.

باربارا که معشوقی در آلمان غربی دارد که هر از‌گاه به او می‌پیوندد و کم کم پول فرار و امکانات آن را برای وی فراهم می‌کند، در بیمارستان مورد توجه رئیس بخش خود قرار می‌گیرد. اما نمی‌داند که این توجه راباید به حساب عشق بگذارد یا اینکه مقامات وی را مأمور کنترل زندگی او کرده‌اند. البته حق هم دارد چون در صحنه هائی به افراط آن سیستم پلیسی اطلاعاتی ناسالم پی می‌بریم.

تنها نت ناموزون فیلم بازی بسیار سرد "گنینا هوس" در نقش "باربارا"ست که آن را هم می‌توان به حساب زنی گذاشت که در جامعه‌ای زندگی می‌کند که باید از همه چیز و همه کس بترسد و راز خود را در دل نگهدارد.
می‌زآنسن مینی مالیست، نورکم، موسیقی نگران کننده و هوای نامناسب پر باد، همگی به ساختن جوی اضطراب آور و جهانی پر وهم کمک شایانی می‌کند و از فیلم «باربارا» فیلمی آگاه کننده، هشدار دهنده و متعهد می‌سازد.

 

۲۵ سال از مرگ "دالیدا" گذشت

DR

در روز سوم مه سال ۱۹۸۷، خبر خودکشی "دالیدا"، خواننده‌ای که در اوج شهرت و محبوبیت نزد فرانسویان، به زندگی خود پایان داد، همه را بهت زده کرد.

"دالیدا" در نامه‌ای که برجا گذاشت، علت خودکشی خود را تنهائی و خستگی از زندگی عنوان کرد. ولی ماورای این دلیل نباید فراموش کرد که او بار‌ها شاهد خودکشی مردان زندگی خود بود و یکبار نیز در سال ۱۹۶۷، پس از خودکشی نامزدش در روزی که می‌رفتند ازدواج خود را اعلام کنند، دست به خودکشی زد و پس از پنج روز اغما و ماهها مداوا دوباره به زندگی بازگشت.

جهت گزینی سیاسی و حمایت او از "فرانسوآ میتران"- رئیس جمهوری سوسیالیست فرانسه، باعث شد شماری از طرفدارانش به او پشت کنند و در زندگی هنری‌اش با مشکلاتی روبرو شود؛ از این رو بعد‌ها همواره خود را غیر سیاسی می‌خواند و می‌گفت که تنها برای طرفدارانش می‌خواند.

"دالیدا" که نام اصلی‌اش "یولاندا کریستینا جیلی یوتی" بود، در خانواده‌ای ایتالیائی در سال ۱۹۳۳در مصر به دنیا آمد. در آن زمان پدرش ویلن اول اپرای قاهره بود. "دالیدا" در کودکی به دلیل عفونتی که در چشمش به وجود آمدناچار به انجام چند عمل جراحی شد و این عفونت وعمل‌ها چپی چشم در او به وجود آوردند؛ منتها این مانع نشد که در جوانی و در سال ۱۹۵۴ به مقام ملکه زیبائی مصر برگزیده نشود.

از این زندگی و این گذشته، سلیقه او شکل گرفت و در زمانی که مد سخن دیگری را می‌گفت، او همواره با لباس های پر زرق وبرق و لباس های شب نشینی در برنامه‌های تلویزیونی حاضر می‌شد؛ البته به همین دلیل شماری از مدسازان لباس‌های او را طراحی می‌کردند چرا که "دالیدا" با قد بلند و هیکلی مناسب بهترین وسیله تبلیغ برای آن‌ها به شمار می‌آمد.

دالیدا که صدای بسیار خوبی داشت به زبان های مختلف، فرانسه، انگلیسی، عربی، اسپانیولی و ایتالیائی می‌خواند که در آن زمان نادر بود. گر چه برخی با دلزدگی به «شوهایی تلویزیونی» و شماری از ترانه‌های نسبتأ سبک وی نگاه می‌کردند، اما "دالیدا" به این ترانه‌ها بسنده نمی‌کرد و شماری ترانه‌های وزین با شعر شاعران مطرح را هم اجرا می‌نمود. مهم این است که پس ار گذشت ۲۵ سال، نسل جوانی که حتا نام  "دالیدا" را نشنیده بود، ترانه‌های او را دوباره گوش و یا اجرا می‌کند. علت این است که "دالیدا"، توانائی خاصی در صحنه گردانی داشت و بسیار زنده و پر حرارت هنر خود را عرضه می‌کرد. از این رو به وی لقب «زن شعله وار» را داده بودند که صحنه را به آتش می‌کشید. این آتش هنوز خاموش نشده و شعله‌هایش به امروز نیز رسیده است.

میدانی هم در محله هژدهم پاریس نام «دالیدا» را بر خود گرفته است.

دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید

اخبار جهان را با بارگیری اَپ ار.اف.ای دنبال کنید

بخش‌های دیگر را ببینید
  • 08:45
  • 08:53
  • 09:56
  • 15:40
  • 09:08
این صفحه یافته نشد

صفحۀ مورد توجۀ شما یافته نشد.