دسترسی به محتوای اصلی
مقاله ویژه

جایگاه کسروی در تاریخ‌نگاری و تاریخ‌شناسی (بخش اول)

این نوشته متن کوتاه شدۀ سخنرانی علیرضا مناف‌زاده است در انجمن اجتماعی- فرهنگی ایرانیان فرانسه (وال دُ مارن) در روز شنبه ١٩ ماه مه ٢٠١٢ که در دوبخش به چاپ می‌رسد. بخش دوم را در روزهای آینده منتشر خواهیم کرد. 

اين عكس در قوچان و زماني گرفته شده است كه كسروي از سوي وزارت دادگستري به ماموريّت خراسان رفته بود. در دست راست كسروي شادروان كسرائي (شهردار قوچان) و دخترش فروغ و در دست چپ او افسران ژاندارمري ديده ميشوند
اين عكس در قوچان و زماني گرفته شده است كه كسروي از سوي وزارت دادگستري به ماموريّت خراسان رفته بود. در دست راست كسروي شادروان كسرائي (شهردار قوچان) و دخترش فروغ و در دست چپ او افسران ژاندارمري ديده ميشوند http://www.kasravi.info/
تبلیغ بازرگانی

پیش از آنکه به اصل موضوع بپردازم، توضیح مختصری را در بارۀ عنوان گفتارم ضروری می‌دانم. تاریخ‌نگاری را در فارسی به جای Historiographie به کار می‌برند. واژۀ ایستوریوگرافی در زبان فرانسه هم به مجموعۀ اسناد دربارۀ موضوعی تاریخی گفته می‌شود و هم به کاری که تاریخنگار می‌کند، یعنی نوشتن تاریخ. و تاریخ در معنای کوتاه و محدود کلمه، یعنی روایت رویدادهای گذشته از طریق بازسازی آن‌ها در مجموعه‌ای به هم پیوسته و سازمند با تکیه بر منابع تاریخی و نه شهود عقلی (intuition intellectuelle). واژۀ هیستوار در بیشتر زبان‌های اروپایی که ما در دنیای اسلام به جای آن واژۀ تاریخ را به کار می‌بریم، از واژۀ «هیستوریا» در یونانی باستان گرفته شده است. هیستوریا در اصل معنای «آنکِت» یعنی «پژوهش» و «پرس و جو» می‌دهد. خود این واژه از واژۀ «هیستور» به معنای فرزانگی، شاهد و داور می‌آید.

و اما تاریخ، که می‌گویند در میان مسلمانان از زمان هجرت پیامبر اسلام آغاز شده و از زمان خلافت عمر تثبیت شده و به‌ صورت واژه در عربی و سپس در فارسی و دیگر زبان‌های جهان اسلام به جای هیستوار به کار رفته، در لغت، تعریف «زمان» است. لغت‌شناسان آن را مقلوب یا واژگونۀ «تأخیر» عربی می‌دانند. واژۀ تاریخ به معنای «غایت» نیز هست و وقتی می‌گویند: فلان آدم تاریخ مردم خود است، یعنی شرف (یا عالی‌ترین مرتبۀ) آنان به او می‌انجامد. و وقتی می‌گویند این کار در فلان تاریخ انجام شده، یعنی در وقت معینی انجام گرفته است. البته در زبان‌های اروپایی واژۀ هیستوار را به این معنا به کار نمی‌برند. در گذشته کسانی (مانند سُیوطی، ابن فارِس، جَوالیقی) تاریخ را کلمه‌ای مُعرب دانسته و گفته‌اند مسلمانان آن را از اهل کتابِ پیش از خود گرفته‌اند.

واژۀ هیستوریوگرافی در انگلیسی علاوه بر معنایی که این واژه در فرانسه دارد، به متدولوژی یا روش‌های تاریخنگاری نیز گفته می‌شود که مبحث بسیار دامنه‌داری است. این واژه را در فرانسه مدتی است به جای «تاریخ‌شناسی» نیز به کار می‌برند. در انگلیسی برای تاریخ‌شناسی از واژۀ هیستوریولوژی استفاده می‌کنند که اکنون کم و بیش به یک رشتۀ دانشگاهی تبدیل شده و معنای آن، نگاه سنجشگرانه به تاریخ‌نویسی‌ها و، به طور کلی، نقد روشمند کار تاریخ‌نویسان است. در آلمانی به جای این واژه از واژۀ «Geschichtswissenschaft» یعنی «علم تاریخ» استفاده می‌کنند. این رشته به عنوان رشتۀ پژوهشی هنوز در میان ایرانیان چندان شناخته شده نیست.

با توجه به این توضیحات، منظور از تاریخ‌نگاری در این گفتار همان ایستوریوگرافی فرانسوی است و منظور از تاریخ‌شناسی، هیستوریولوژی انگلیسی است. در ایران، هنوز میان این دو شاخۀ رشتۀ کهن تاریخ فرقی نمی‌گذارند و هرکسی را که در زمینۀ تاریخ کار می‌کند، مورخ یا تاریخ‌نگار می‌نامند. با توجه به این دو معنا، خواهیم دید که کسروی هم تاریخ‌نگار بود و هم تاریخ‌شناس. برخی کارهای پژوهشی‌اش در حوزۀ تاریخ‌نگاری می‌گنجند، برخی دیگر در حوزۀ تاریخ‌شناسی. برای آنکه بتوانیم جایگاه کسروی را در این دو حوزه بشناسیم، باید به زمان آغاز کار او برگردیم و ببینیم تاریخ‌نگاری در آن روزگار چه وضعی در ایران داشت. سرآمدان فرهنگی ما چه درکی از تاریخ داشتند؟ تاریخ‌نویسان چه هدفی را از نوشتن تاریخ دنبال می‌کردند و تاریخ و سیاست چه رابطه‌ای باهم داشتند.

تاریخ و حس هویت جمعی

آگاهی به اهمیت تاریخ برای ایجاد هویت جمعی و روایتِ هدفمند گذشته به منظور برانگیختن حس همبستگی در میان ایرانیان در نیمۀ دوم قرن نوزدهم در میان سرآمدان فرهنگی کشور پدید آمد. جلال‌الدین میرزا (1819 – 1870 یا 72)، فرزند فتحعلی‌شاه قاجار، کتابی زیرعنوان «نامۀ خسروان» با عنوان فرعی «داستان پادشاهان پارس» نوشت تا، چنان که خود می‌گوید، مردم به‌ویژه کودکان و نوجوانان را با تاریخ باستانی ایران آشنا کند. این کتاب را نویسنده به فارسی سره یا، به گفتۀ خودش، به زبان نیاکانی نوشته و به شیوۀ کتاب‌های تاریخی اروپاییان در آن زمان، تصویرهای خیالی پادشاهان را نیز در آن چاپ کرده است. او سلسله‌های باستانی ایران را برپایۀ کتاب‌های دساتیری به پنج گروه تقسیم کرده که عبارتند از: آبادیان، جیان، شاییان، ساییان و گلشاییان. گروه پنجم دربرگیرندۀ چهار سلسله است که آن‌ها را نیز با تغییراتی از روی شاهنامه گرته‌برداری کرده است. این چهار سلسله عبارتند از: پیشدادیان، کیانیان، اشکانیان و ساسانیان. نه تنها سلسله‌های اساطیری بلکه بخش ساسانیان نیز آمیخته به داستان و افسانه است و این نشان می‌دهد که در آن زمان، یعنی در نیمۀ دوم قرن نوزده، سرآمدان فرهنگی ما نه مفهوم درست تاریخ را می‌شناختند، نه از تاریخ ملی به معنای امروز آن اطلاع داشتند و نه گذشتۀ پیش از اسلام ایران را درست می‌شناختند. نویسنده پس از بیان سرگذشت هر پادشاهی، سخنان و اندرزهایی را نیز از آن پادشاه آورده است که کتاب را بیشتر به اندرزنامه‌ تبدیل کرده است.

پس از جلال‌الدین میرزا، از ایرانیانی که به فکر نوشتن تاریخ ایران پیش از اسلام افتادند، از میرزاآقاخان کرمانی (1853 – 1896) باید یاد کرد. از او چندین کتاب به یادگار مانده است. او با نوشتن کتاب آیینه سکندری یا تاریخ ایران، خواسته است به نوعی تاریخ عمومی ایران را بنویسد. میرزاآقاخان، برخلاف جلال‌الدین میرزا، در نوشتن تاریخ ایران پیش از اسلام کوشیده است از برخی منابع اروپایی و دستاوردهای باستان‌شناسی استفاده کند. به رغم ستایشی که فریدون آدمیت از روش تاریخ‌نگاری میرزاآقاخان کرده، هنوز کتاب‌هایی مانند آینۀ سکندری را نمی‌توان تاریخ به معنای مدرن به شمار آورد. دوره‌بندی تاریخ پیش از اسلام ایران در این کتاب نشان می‌دهد که نویسندۀ آن نیز مانند جلال‌الدین میرزا نتوانسته است از منابع سنتی تاریخ پیش از اسلام ایران، که در آن‌ها اسطوره و داستان و تاریخ درهم آمیخته‌اند، چشم بپوشد و کار خود را بر منابع معتبر تاریخی و نتایج پژوهش‌های علمی استوار کند. برای مثال، تاریخ پیش از اسلام ایران را به چهار دوره تقسیم کرده است. دورۀ آبادیان و پهلوانان، که آن را دورۀ خرافات و اساطیر خوانده است. دورۀ آجامیان و پیشدادیان، که آن را عصر تاریکی یعنی اوقات مشکوکه نامیده است. دورۀ هخامنشیان و اشکانیان که از آن زیر عنوان عصر شفق‌آمیز یاد کرده است؛ و دورۀ ساسانیان، که آن را عصر منور یا دورۀ معلوم خوانده است. نظرپردازی‌هایی هم در بارۀ ریشه‌شناسی برخی از واژه‌ها مانند واژۀ تاریخ کرده است که به قول ملک‌الشعرای بهار، کتاب را هرچه بیشتر از اعتبار انداخته است.

چنان که می‌بینیم، سرآمدان فرهنگی ما در قرن نوزده که تازه با تاریخ‌نویسی اروپایی آشنا شده بودند و چیزکی از آن آموخته بودند، نگارش تاریخ ملی را وظیفۀ خود می ‌دانستند و می‌کوشیدند نخست چهارچوبی برای آن تعیین کنند. سخنانی که در بارۀ تاریخ و فواید آن می‌گفتند، برگرفته از نوشته‌های مورخان غربی بود و انتقادی که به تاریخ‌نویسی سنتی می‌کردند، درست و به جا بود. اما وقتی خود دست به نوشتن تاریخ پیش از اسلام ایران می‌زدند، نمی‌توانستند از چارچوب تاریخ سنتی فراتر بروند و روش‌های تاریخ‌نویسی غربی را به کار ببندند. آنان چنان تخته‌بند منابع سنتی بودند که توانایی بهره جویی از منابع غربی را نداشتند. بی‌گمان، یکی از عوامل بازدارنده، اندیشه‌های نادرستی بود که در نیمۀ دوم قرن نوزدهم برخی از اروپاییان دربارۀ کتاب‌های به جامانده از گروه آذرکیوانیه در میان ایرانیان پراکنده بودند. مدت‌ها فکر می‌کردند که دساتیر آسمانی کتابی است به جا مانده از ایران پیش از اسلام، اما سپس معلوم شد که این کتاب را در قرن شانزدهم در زمان سلطنت اکبرشاه در هند، شخصی به نام آذر کیوان از مردم استخر فارس نوشته است و در آن با زبانی جعلی دروغ‌هایی در بارۀ تاریخ پیش از اسلام ایران نوشته است که سال‌ها مایۀ گمراهی مورخان و فرهنگ‌نویسان شده بود.

چهارچوب تاریخ ملی را روشنفکران دورۀ مشروطه به ویژه روشنفکرانی که در دو دهۀ پس از آن، پیرامون مجلۀ کاوه به سردبیری تقی‌زاده گرد آمده بودند، تعیین کردند. در تعیین این چهارچوب، تقی‌زاده نقش تعیین کننده داشت. سرمقالۀ او در شمارۀ دوم مجلۀ کاوه (8 فوریۀ 1916) نشان می‌دهد که چهارچوب این تاریخ از نظر گزینش رویدادها، به هم پیوستن آن‌ها و معنایی که باید به آن رویدادها داده می‌شد، برای او روشن و مشخص بود. در آن سرمقاله، که در اصل سرمقاله‌ای است سیاسی چنین می‌خوانیم: «اینک روح داریوش بزرگ از بالای بیستون به عرصۀ جنگ کرمانشاه و همدان نگران است. بقا و فنای قطعی ایران به نتیجۀ جانفشانی اولاد ایران بسته است. این جهاد اعظم حکم غزوۀ بدر کبری [غزوۀ معروف پیامبر اسلام با مشرکان قریش در سال دوم هجری که به آن بدرالکبری نیز می‌گویند] را دارد... نژاد ایرانی باید نشان بدهد که فرمانروایان طهران نمایندۀ حقیقی او نیستند و هنوز روح غیرت و شجاعت ایرانی نمرده است.» یا: «جنگ‌های اسدآباد و کنگاور نظیر جنگ هرمزان (میان اردشیر بابکان و اردوان) و دامغان (میان نادرشاه و افاغنه) یا خدای نکرده مانند جنگ ایسوس و قادسیه و جَلولا [دهی در نزدیکی خانقین که در سال 16 هجری قمری در آنجا جنگی میان مسلمین و ایرانیان روی داد] و نهاوند جنگ‌های تاریخی خواهد بود.»

کتاب «ایران باستانی» پیرنیا در سال 1927 چاپ شد. در مقدمۀ کتاب، نویسنده از تقی‌زاده به سبب کمک‌های گرانبهایش در یافتن و رساندن مدارک لازم سپاسگزاری کرده است. پیداست که میان آن دو نوعی هم‌فکری و هم‌رأیی وجود داشته. در سال 1307 (1928)، یعنی یک سال پس از انتشار تاریخ باستانی پیرنیا، به درخواست اعتمادالدولۀ قراگوزلو، وزیر معارف، قرار شد برای مدارس نیز تاریخی دربرگیرندۀ سه دورۀ تاریخی یعنی ایران پیش از اسلام، از اسلام تا استیلای مغول و از استیلای مغول تا اعلان مشروطیت نوشته شود. نویسندگان به ترتیب پیرنیا، تقی‌زاده و اقبال آشتیانی بودند. کاری نداریم که این سه دوره را سرانجام چه کسانی نوشتند. می‌دانیم که بخش مربوط به ساسانیان را پیرنیا در بستر بیماری به سعید نفیسی سپرد. آنچه در اینجا برای ما اهمیت دارد، همین دوره‌بندی تاریخ ملی و گزینش رویدادها، به هم پیوستن آن‌ها و معنا دادن به آن‌هاست.

بیش از این در این‌باره صحبت نمی‌کنم و می‌پردازم به جایگاه کسروی در تاریخ‌نگاری و تاریخ‌شناسی. هنگامی که کسروی شروع به نوشتن تاریخ می‌کند، غالب پژوهش‌های تاریخی در ایران در چهارچوب تاریخ‌نگاری سیاسی با انگیزۀ ملی انجام می‌گیرد. بیشتر تاریخ‌نگاران در پی نشان دادن استمرار تاریخی ایرانیان از روزگار باستان تا امروز هستند. این تاریخ‌نگاری دو هدف عمده دارد. یکی، چنان که تقی‌زاده در شمارۀ 25 کاوه نوشته است، می‌خواهد: «هموطنان را به فضایل مدنیت قدیم ملی ایران واقف گرداند و از شکوه و عظمت دیرین ایران و از احوال فضلا و دانشمندان و پادشاهان نامدار کشور باستان آگاه سازد... تا ایرانیان درک بکنند که در گذشته چه ملتی بوده و چه ثروت و عظمتی داشته‌اند، از نژاد چه نیاکان با عزم و همت بوده و امروز چرا به این حال افتاده‌اند و چگونه باید خود را فرزندان لایق آن اجداد مِهین قرار بدهند.» هدف دوم این است که پژوهش‌های تاریخی شالوده‌ای فراهم آورند برای برساختن ناسیونالیسم ایرانی که اگر خوب بنگریم می‌بینیم که دغدغۀ خاطر قدرت سیاسی و سرآمدان فرهنگی کشور در آن دوره است. این تاریخ‌نگاری اساساً ضد عرب است، نگاه خود را به ایران پیش از اسلام دوخته است، هرچه را در روزگار باستان می‌بیند می‌ستاید و می‌کوشد سهم اسلام را در فرهنگ و تمدن ایرانی ناچیز جلوه دهد.

راهی دیگر

کسروی برای بیدار کردن حس ملی و میهن‌دوستی در میان ایرانیان، راهی دیگر پیش می‌گیرد. خواست اصلی او حفظ همبستگی میان اقوام ایرانی و استواری وحدت ملی است که گمان می‌کند اختلاف‌های دینی و گوناگونی زبان‌ها و گویش‌ها آن را تهدید می‌کند. او در جوانی در زادگاهش شاهد زد و خوردهای فرقه‌های دینی بود و پس از سفرهایش به مناطق گوناگون کشور متوجه تفاوت‌های زبانی و فرهنگی در میان ایرانیان شد که به گمان او سرچشمۀ سوء تفاهم بودند و به کشاکش‌های پایان‌ناپذیر می‌انجامیدند. به گفتۀ او، در ایران هر کیشی برای خود تاریخی دارد که آکنده از دشمنی با ایران است و شهیدانی دارد که گویا ایرانیان آنان را به شهادت رسانده‌اند. با بررسی کتاب‌ها و گفتارهای اثر‌گذار و مهم او می‌بینیم چگونه با حرکت از این مشاهده‌های جامعه‌شناختی، کسروی موضوع‌های پژوهش‌های تاریخی‌اش را انتخاب می‌کند.

یکی از کوشش‌های کسروی در همۀ کارهای پژوهشی‌اش نشان دادن این حقیقت بود که کارهای شرق‌شناسان غربی در زمینۀ تاریخ و فرهنگ ایران همه دارای ارزش علمی بی‌چون و چرا نیستند. کم نیستند در میان این کارها که ایرادهای اساسی دارند و بیشتر وقت‌ها سرچشمۀ بدفهمی‌های پایدار وسمج در میان ایرانیان هستند. این دل‌مشغولی کسروی بی شک رشتۀ پیوند با مبارزۀ او با اروپاییگری‌ داشت. کسروی در زمانی می‌زیست که سرآمدان فرهنگی و سیاسی کشور همه دلباختۀ اروپا بودند و هرچه را که از اروپا می‌آمد چشم‌بسته می‌پذیرفتند و می‌پرستیدند. او این ایده را که کارهای دانشمندان اروپایی همه بی‌عیب و نقص است مردود می‌دانست. با این حال، معتقد بود که پژوهشگران ایرانی برای بررسی علمی تاریخ کشورشان باید شگردها و روش‌های دانشمندان اروپایی را بیاموزند و به کار ببندند. با چنین روحیه‌ای بود که در سال 1922 مقالۀ بلندی زیر عنوان «تواریخ طبرستان و یادداشت‌های ما» در مجلۀ نوبهار نوشت و در آن لغزش‌های ادوارد براون را در ترجمۀ انگلیسی کتاب «تاریخ طبرستان» ابن اسفندیار و خطا‌های او را در حواشی و توضیحاتی که بر آن کتاب نوشته بود، نشان داد. به گفتۀ سعید نفیسی، نخستین بار بود که یک پژوهشگر ایرانی خطاهای علمی یک دانشمند اروپایی را نشان می‌داد.

تاریخ مشروطه

به رغم ناهمگونی موضوع‌هایی که کسروی دربارۀ آن‌ها تحقیق کرده است، تغییری در هدف‌هایی که در همۀ این تحقیق‌ها و با گزینش این موضوع‌ها دنبال می‌کرد، نمی‌بینیم. یکی از هدف‌های کسروی در نوشتن تاریخ مشروطه (1934 به‌صورت کتاب: 1940) پدید آوردن یک وجدان جمعی در میان ایرانیان بود. می‌خواست ایرانیان با جانبازی‌ها، گردن‌فرازی‌ها و ستم‌برنتابی‌های مبارزان جنبشی که برای آزادی و حکومت قانون به راه افتاده بود، آشنا شوند. برای رسیدن به چنین هدفی، تاریخ پیش از اسلام ایران زمینۀ مناسبی نبود. این تاریخ، که در سایۀ تحقیقات شرق‌شناسان اروپایی و کاوش‌های باستان‌شناختی تازه داشت از فولکلور و افسانه جدا می‌شد، و بیشتر شرح جنگ‌ها و فتوحات پادشاهان، برآمدن و سقوط سلسله‌های پادشاهی بود و بر استمرار ساختگی نظام پادشاهی ایرانی از زمان هخامنشیان تا امروز تأکید می‌کرد، جاذبه‌ای برای مردم عادی نداشت. درحالی که جنبش مشروطه‌خواهی، به گفتۀ کسروی، نمونۀ غیرت تودۀ مردم بود که دلاوری‌ها و جانفشانی‌هاشان می‌توانست حس آبرو و شرف در میان ایرانیان برانگیزد. از همین رو، دلاوری‌های آن مبارزان را با آب و تاب روایت می‌کند. در کتاب تاریخ مشروطه و تاریخ هیجده سالۀ آذربایجان، از هنر روایتگری ماهرانه بهره می‌جوید تا بر جاذبۀ گزارش خود از آن جنبش هرچه بیشتر بیفزاید. با این کار تاریخ را به هنر نزدیک می‌کند بی‌آنکه رویدادها را دگرگون کند.

اگرچه کسروی هرگز با بینشی دوگانه‌انگار به جامعه ننگریست، اما عقیده داشت که در جنبش مشروطه‌ در درجۀ اول «درس ناخواندگان و کم‌دانشان کوشیدند و بیشتر آنان یا جان باختند یا پراکنده شدند و چون کسانی نبودند که در پی نام و آوازه باشند و به خودنمایی بپردازند، بیشترشان ناشناخته ماندند و به جای آنان، دروغگویان و لافزنان به شناسانیدن خود برخاستند و چون کسی در برابر ایشان نبود و پاسخی به ایشان داده نمی‌شد، دروغ‌هاشان ریشه می‌دوانید و در آینده کمتر کسی بر دروغ بودن آن‌ها می‌توانست پی ببرد.» کسروی می‌خواست نخست جنبش مشروطه‌خواهی را از فراموشی برهاند، سپس از کنشگران ناشناس آن جنبش قدردانی کند. به عقیدۀ او، گسترش و پایداری جنبش نتیجۀ ایستادگی کسان گمنام، بازاریان و مردم بی‌شکوه شهری بود. در نتیجه، تاریخ باید به نام آنان نوشته شود.

البته این را نیز نباید فراموش کرد که اگر کسروی در تاریخ مشروطه از جانفشانی‌های مردم گمنام و از دلبستگی آنان به آرمان‌های مشروطه قدردانی ‌کرده، به این معنا نیست که با آنان سنخیت فکری داشت. می‌دانیم که او در اوضاع و احوال دیگر و در زمینه‌های دیگر سخت به آنان تاخته است. باری، برای نوشتن این تاریخ، کسروی نه تنها از همۀ اسناد و مدارکی که به فارسی و ترکی و انگلیسی در دست داشته، استفاده کرده است، بلکه خاطرات شاهدان عینی و مبارزان جنبش را نیز گردآوری کرده و از آن‌ها پس از بررسی، سنجش و مقابلۀ آن‌ها سود جسته است. در هر حال، این دو کتاب کسروی دربارۀ مشروطه هر ایرادی داشته باشند، بی‌نظیرند و هیچ کار جدی دربارۀ آن دوره نمی‌تواند آن‌ها را نادیده بگیرد.
 

دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید

اخبار جهان را با بارگیری اَپ ار.اف.ای دنبال کنید

همرسانی :
این صفحه یافته نشد

صفحۀ مورد توجۀ شما یافته نشد.